سردشت سرزمین اسطوره‌ها/ کیومرث حاجی محمدی

کیومرث حاجی محمدی، پژوهشگر و مردم‌شناس در یادداشت پیش رو با الهام از افسانه ها و اساطیر از جنایات بشری و فاجعه هفتم تیر سردشت می نویسد و مقاومت جریان زندگی را به جریان خروشان رود زاب که از دل کوهستانها جاری می‌شود، تشبیه می کند.

 هفتم تیرماه سال ۱۳۶۶، شهر سردشت و روستاهای اطراف آن توسط نیروهای بعثی عراقی مورد اصابت ۷ بمب شیمایی قرار گرفت. فارغ از آسیبی که این بمب‌ها به طبیعت این شهر وارد کرد، جمعیت بسیاری در این بمباران کشته شدند و یا اینکه همچنان از عوارض این حمله رنج می‌برند. این شهر در دامنه کوه «گرده‌سور» و مشرف به دره زاب و رودخانه ای به همین نام  و در ۱۵ کیلومتری شهر ربط واقع شده‌است.

شهر ربط و تپه باستانی آن یکی از بهترین محوطه ها برای شناخت تاریخی و اساطیری می باشد، زیرا اساطیر و مستندات را یکجا به همراه دارد و تکرار تاریخ را می توان براساس مدارک و شواهد باستانی در آن یافت.

رودخانه زاب یا به عبارتی همان زابابا (یکی از خدایان باستانی) که در دوره سومری کهن، مورد پذیرش بوده است و در نام‌های شخصی به چشم می‌خورد یک خدای جنگجو به شمار می‌رفت و اینانا ( خدای باستانی دیگر) در جنبه جنگجویی خود، گفته می‌شود کـه هـمسر اوست.

در کتیبه‌های هیتی‌ها و خط نویسی سومری، زابابا در مورد جنگ - خدایان  ( خدایان محلی جنگ یا همان خروش رودخانه فصل بهار ،شاید) محلی، به کار می رفت ولی امروزه زاب با طول ۴۰۰ تا ۴۴۰ کیلومتر از کوه‌های کردستان سرچشمه می‌گیرد و بعداز سردشت وارد تنگ گرژال می‌شود  و سپس بعد از پیچ و خم‌های کوهستان و عبور از منطقه آلان با نام چم تیت وارد خاک عراق شده و سپس به سد دوکان و در نهایت به دجله می‌پیوندد.

زاب یا شاید همان زابابا، با تمام خروش بهاره خویش در طول هزاره ها برکت را به این منطقه ارزانی داشته ولی نهاد پلید انسانی مانند لاماشتو یا همان  پیر هه به لولگ در فرهنگ و قصه های کُردی خودمان و آنچه که در اساطیر  بعنوان دیو - زنِ بابلی و دختر آنو ، از وی در بسیاری از تشریفات و دعاها یاد شده است و در یکی از متنها، شرحی واضح از هیأت ظاهری و فعالیت او به شرح ذیل آمده است که می‌گوید این الهه مانند پلنگ، وحشت انگیز است. پاهایش مانند پاهای آنزو و دستهایش کثیف و چهره اش مانند شیر است . از میان باتلاقها بیرون می آید و موهایش آشفته و سینه هایش برهنه است و به دنبال رمه و گوسفندان می رود و دستش به گوشت و خون آلوده است ، مانند مار ، از پنجره ها عبور میکند. خـانه را ترک می نماید و این طور فریاد می زند : « کودکانِ خود را برای شیر دادن نزد مـن بیاورید . من پرستار آنها خواهم بود. »

این الهه، مظهر خطر برای کودکان و موجب مرگ و میر آنها بود. طلسم ها و نقابهایی را در کنار درها می‌آویختند به امید آنکه از ورود این دیو زن به داخل خانه جلوگیری کنند .
بشریت در دور تسسل باطل خویش همچنان جنایانش را تکرار می کند گاه با نام لاماشتو و گاه با نام بعث؛ اما زابابا همچون جنگوی خوبی ها بر علیه لامتشتو جنگجوی پلیدی ها مقاومت کرده و جریان زندگی را از دل کوهستانها تا دشت در دورن خویش همچون زاب خروشان جاری می‌سازد.

کد خبر 2772169

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha