مرثیه ای برای  بلوط های بانه/ جعفر عبدالله پور

جعفر عبدالله پور کارشناس ارشد منابع طبیعی در یاداشتی که به کرد پرس ارسال کرد این گونه در باره فاجعه جنگل های بلوط بانه می گوید: سورین بانه،قطع درختان، زمین خوار، مرثیه ، گورستان بلوط ها اینها کلماتی است که این روزها دست اندرکاران منابع طبیعی در استان کردستان و شهرستان بانه می شنوند و به کار می برند.

اما چرا اینگونه شد؟ علت چیست؟ آیا یک دلیلی دارد و یا دلایلی مختلف؟ آیا این تصمیم به قطع یک شبه رخ داد یا به مرور ایجاد شد؟ آیا این کشتار تنهایی صورت گرفته یا دستهایی پشت پرده وجود دارد؟ برخی سوالات واضح هستند و برخی مبهم و برخی نیز به مرور زمان عیان خواهند شد.

وقتی به یاد می آورم در سالهایی نه چندان دور مرحوم دکتر غضنفری و دانشجویانش چقدر در این جنگلها زحمت کشیدند و چقدر مطالعه کردند و چقدر آموزش دادند غمی بر همه غمهایی که بابت این درختان خوردم اضافه می شود. درد ما دلسوزان منابع طبیعی دو چندان است.

این کشتار بی رحمانه بر خلاف قانون، دین، سنت، عرف و علم است، هیچ کس این برخورد با بلوطها را قبول ندارد. اما وقتی طمع و پول پرستی از یک طرف به شدت رشد می کند و از طرف دیگر فاکتورهای حفاظت کمرنگ می شود، این چینین پدیده هایی را باید شاهد باشیم و متاسفانه باید بگویم بدتر از این را هم شاهد خواهیم بود. اما چرا فاکتورهای حفاظت پایین آمده است؟ این را باید واقعا در ضعف ها و خلا های قانونی و مشکلات اقتصادی اجتماعی جستجو کرد، روزانه و مخصوصا در این هفته به اصطلاح منابع طبیعی صدها خبر گل و بلبل در حوزه منابع طبیعی می شنویم، در طول سال صدها خبر خوب و امیدوار کننده در مورد تصویب قوانین مختلف و میشنویم اما تاکنون در مورد اینکه برای حفاظت از منابع طبیعی در این زمینه ها اقدامی صورت گیرد خبری نیست، آنچه نیز در لابلای سخنرانیها و برنامه ها شنیده می شود دست نوشته هاییست که غالبا با واقعیات زمینی تفاوت دارد. چرا؟ چرایی دیگر و صدها چرای بی پاسخ. جواب ساده و دردناک است چون منابع طبیعی مهجور مانده است چون کسی در مورد آن نمی داند،و غالبا منابع طبیعی را مانند مرغی می بینند که در عزا و شادی سرش را ببرند و بپزند و با آن مراسم برگزار کنند و بس. پیشنهاد میشود مسئولان و مدیران و حوزه مربوطه در سطح شهرستان، استان و کشور که در منصب نماینده دولت برای حفاظت از این بیت المال هستند چندین مشاور در زمینه منابع طبیعی داشته باشند تا بتوانند بهتر و موثرتر مدیریت نمایند. باید یکی از ملاکهای مهم گزینش انتخاب مسئولان در این زمینه داشتن دانش روز در حوزه منابع طبیعی باشد. باید وقتی که از آمایش سرزمین صحبت می شود این اصطلاح اینقدر غریبه و نا آشنا نباشد. باید اظهار و بیان شود که آب شرب این مردم از کجا تامین میشود و چگونه اضافه می شود و چگونه از بین می رود؟ پیشنهاد میشود نمایندگان محترم مجلس و مسولان مدیریت و تصمیم گیرندگان برای آینده شهرستان، ماهانه بازدیدهایی مرتب و واقعی ازجنگلهای بلوط داشته باشند و یک روز همراه با متخصصان این حوزه در جنگل گردشی داشته باشند. چراکه جنگلها و بالاخص درختان بلوط جزئی بزرگ و اصلی از اجزای این سرزمین است.

آیا میدانید قانون وقتی جنگل ها و مراتع را ملی اعلام کرد اولین وظیفه ای که بر عهده متولیانش میگذارد چیست؟؟؟ در سال 1341 قانون ملی شدن تصویب میشود در اولین ماده آن را ملی اعلام نموده و در ماده دوم بیان می دارد که حفظ، احيا و توسعه منابع فوق و بهره‌برداري از آنها به عهده سازمان جنگلباني ايران است. اولین کلمه و اولین وظیفه حفاظت است. و باید هزاران بار دورد و آفرین گفت به تهیه کنندگان این قانون که اشرافیت کاملی در مورد منابع طبیعی داشته اند. چه بخواهیم و چه نخواهیم در حال حاضر وضعیت اجتماعی، اقتصادی به گونه ای است که تا نتوانیم حفاظت کنیم بقیه اقدامات زیره به کرمان بردن است، نهالکاری، کاداستر، تهیه نقشه، آبخیزداری مکانیکی، توسعه باغات و واگذاریها، صدور سند، مالچ پاشی، کپه کاری و ..... بدون حفاظت این اقدامات موثر نیست و حتی ممکن است نتیجه اش برعکس باشد.

حفاظت را مانند عدد یک تصور کنید و بقیه اقدامات مانند صفرهایی که جلو عدد یک میگذاریم، بدون داشتن عدد هر چقدر هم صفر داشته باشید بازهم صفر است همه این صفرها زمانی معنی و ارزش پیدا میکنند که بعد از عدد یک بیایند 9 قبل از آن و 9 بدون آن.

حفاظت باید اولا اصولی، دوما با تعداد نیروها و تجهیزات و ماشین آلات کافی و حتی بیشتر از حد مورد نیاز و با نیروهایی که علم و عِرق و تجربه و اختیارات دارند انجام شود. برای شهرستانی مثل بانه مثل زاگرس شمالی با آن همه ارزش و اهمیت، باید هر سه هزار هکتار جنگل یک قرقبان یا نیروی حفاظتی مجهز و آموزش دیده داشته باشد. اما در عمل این مهم انجام نشده است. برای بکار گیری این حجم نیرو و اختصاص این هزینه ها نیاز به وزارتخانه ای جدا با اعتبارات و بودجه های ویژه است. چیزی که سالیان سال است آرزوی دلسوزان و دلسوختگان منابع طبیعی است. وقتی در محافل در مورد تشکیل وزارتخانه منابع طبیعی بحث مطرح میشود یکی از تفکراتی که منجر به چنین درخواستی میشود این موضوع است.

از دیدگاه بنده، مدیر منابع طبیعی باید حتما حتما حتما چندین سال از دوره خدمتی خودش را در بخش حفاظت گذرانده باشد و بداند که چ چیزی را چگونه میخواهد مدیریت کند ، هر چه مدیر رده بالاتر باشد باید در این خصوص سختگیری بیشتری به خرج داده شود. مدیران منابع طبیعی حتما باید به علم روز منابع طبیعی، تجربه حفاظتی و عرق و دلسوزی مجهز باشند، هر مدیری مخصوصا مدیران رده بالا این خصوصیات را نداشته باشد انتخابش صددرصد اشتباه و اقداماتش مخرب و مدیریتش ناکارآمد خواهد بود نتیجه اش تخریب بیشتر عرصه های منابع طبیعی و به هم ریختن سازمان تحت مدیریت خواهد بود.

مادامی که در انتخاب مسئولان منابع طبیعی و مسولان تصمیم گیرنده (لشکری و کشوری) شهرستانی که جنگل و منابع طبیعی زیادی دارد، بحث منابع طبیعی و جنگل در نظر گرفته نشود مانند این است برای ماشین عزیزتان راننده ای استخدام کنید که حتی دوچرخه سواری هم بلد نیست چ برسد به داشتن گواهینامه رانندگی. و مادامی که در انتخاب مدیران رده بالای حوزه منابع طبیعی این مهم در نظر گرفته نشود، گناه بزرگی صورت گرفته و دین بزرگی ایجاد شده است. که اگر تعمدی نیز در کار باشد، انتخاب کنندگان هم ردیف با انتخاب شوندگان در قطع تک تک درختان در تخریب سانت به سانت منابع طبیعی در سوختن تک تک نهال و درخت و بوته و در سوختن تک تک جانوران بزرگ و کوچک و در آواره شده پرندگان و سنجابها و خزندگان به نسبت مساوی و حتی بیشتر سهیم و شریک هستند.

و در فاز دوم می رسیم به مشکلات اقتصادی و اجتماعی و روش برخورد و حل این مشکلات. باور دارم که کشتار بلوطهای بانه ریشه درمسائل بحث اقتصادی و فرهنگی دارد. مدیریت و مخصوصا حفاظت منابع طبیعی باید به نحوی عمل کند و اقداماتی انجام دهد و طوری در انظار عمومی ظاهر شود که کسی به این فکر نکند جیبش را با بریدن درخت و فروش چوب جنگلی و تغییر کاربری منابع ملی از پول پرکند، قانونگذار باید به نحوی عمل کند که پرکردن این جیبها بسیار گران و پرهزینه تمام شود. در واقع وقتی کسی برای اینچنین اقداماتی اره موتوری به دست میگیرد، محاسباتش را انجام داده و از ضعف و خلا قانونی استفاده میکند و به جسارت قطع میکند، می فروشد، می خرد، فنس کشی میکند، ویلا می سازد و با سینه سپر شده جلو آمده و خسارت ناچیزش که بخش بسیار ناچیزی از پول زمین یا چوب و زغال فروخته شده خواهد بود را پرداخت میکند. قانونگذار عزیز باید روی این کلمه ناچیز بودن خسارات حساس شود و کار کند. باید قانونی را تصویب و اجرا کنند که این محاسبات را به هم بریزد.

آن وقت در سایه این قانون و یک نیروی حفاظت کافی و با کیفیت، دیگر شاهد این ماجراها نخواهیم بود. در غیر اینصورت باید منتظر فجایعی بدتر از این باشیم. کما اینکه به جرات می توان گفت در گذشته نیز در همین شهرستان موارد قطع و تخریب به مراتب بیشتر و شدیدتر و بزرگتر از این هم داشته ایم.

به امید روزی که این آرزوی ما از طریق بزرگواران جامه عمل بپوشد.

در پایان از عزیزانی که این متن را مطالعه می فرمایند خواهش میکنم سوالاتم را جهت تفکر و مطالعه بیشتر و به مانند یک چراغ راهنما جهت افزایش دانش حوزه منابع طبیعی و جنگل نگاه کنند و از کسانی که توانایی و قدرتی برای تغییر دارند میخواهم تلنگرهایم را به مثابه پیشنهاد بنگرند. چرا که هدف از نگارش سازندگی و حرکت به سمت بهتر بودن است. هدف این است که در این وانفسا و شرایط باید دست به دست هم بدهیم تا این آب و خاک و سرزمین بزرگ و عزیز را حفظ کنیم نه اینکه خدای نکرده با اختلافات بین خود آن را به سمت نابودی ببریم.

(این متن یک متن علمی- تجربی با گرایش بهبود روشهای مدیریت منابع طبیعی و در حوزه تخصصی اینجانب است، هرگونه برداشت دیگر با مسئولیت خواننده محترم است).

کد خبر 28944

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha