پدیده حاشیه نشینی سازمانی یک مفهوم کاملا جدید است، مفهومی که تا کنون در هیچ کتاب مدیریتی به کار برده نشده است! پدیده حاشیه نشینی سازمانی مفهومی است که امروزه به دو صورت در صحنه مدیریت کشور ظهور و بروز کرده است، پدیدهای که در دو ماهیت درون سازمانی و برون سازمانی قابل انکار نیست، وجود دارد و به چشم میخورد.
البته لازم است کمی به عقب برگردیم؛ اگرچه اصل حاشیه نشینی در کشور ما میراث دولتهای قبل از انقلاب به شمار میآید، اما پدیده حاشیه نشینی در دوران بعد از انقلاب نیز ضمن ادامه دچار دگردیسی شده است.
رشد بیسابقه مفاهیمی مانند: کارتن خوابی، گور خوابی، بام نشینی در سالهای اخیر موئید این نکته است از آنجائیکه حاشیه نشینی یک ماهیت است میتواند از شکل و قالب فرار کند و در اشکال جدید اجتماعی خود بروز نماید.
کارشناسان افزایش فاصله طبقاتی و تبدیل شدن آن به شکاف، فقدان عدالت در بازتوزیع ثروت به اضافه در کانون توجه نبودن جمعیت روستایی کشور را از دلایل اصلی ظهور این پدیده اجتماعی - اقتصادی ذکر میکنند. در حقیقت باید اعتراف کرد: پدیده حاشیه نشینی از سالهای دور با رشد بی وقفه هستههای زندگی مردم با تاکید بر روستانشینان در اطراف شهرها که هیچ یک از زیرساختهای مورد نیاز زندگی شهری در آن به کار نرفته، اتفاق افتاده است.
مفهوم حاشیه نشینی سازمانی هم دقیقا مانند پدیده حاشیه نشینی متاثر از فقر، محرومیت و تبعیض است، حاشیه نشینی سازمانی محصول تبعیض بین دستگاهی، فقر مادی و مالی به علاوه ناشایسته سالاری منابع انسانی در سازمان است، هنگامی که این عوامل در طولانی مدت به شاخصههای فرهنگی و اجتماعی تبدیل میشوند، حاشیه نشینی سازمانی در قالب محرومیت، بیانگیزگی، فساد انحراف از اهداف و در نهایت ناکارآمدی سازمانی خود را نشان میدهد.
حاشیه نشینی درون سازمانی زمانی رخ خواهد داد که شاخصههای تبعیض و ناشایسته سالاری در داخل سازمان اتفاق بیفتد، در سازمانی که چرخش شغلی و ارتقاء کارکنان نظاممند نباشد، انتخاب و انتصاب مدیران سلیقهای باشد و معیارهای قابل اندازه گیری در استخدام کارکنان بکار نرود بدون تردید پدیده حاشیه نشینی درون سازمانی نمود پیدا خواهد کرد.
در کنار توزیع ناعادلانه مسئولیتها و تبعیض در انتصابات، تبعیض در توزیع ثروت و نظام پاداش و جبران خدمت نیز از شاخصههای مهمی است که به حاشیه نشینی ناخود خواسته کارکنان دامن میزند.
فقدان روحیه مشارکت پذیری در مدیران یا تمایل آنان به مشارکت ابزاری و تحمیلی، تبعیض جنسیتی، حتی تبعیض در توزیع فقر و در یک کلام فقدان عدالت درون سازمانی از موارد مهم و اهم حاشیه نشینی درون سازمانی محسوب میشوند.
اما یک مفهوم کلی تر از حاشیه نشینی سازمانی وجود دارد که بقاء و استمرار حیات سازمان به آن وابسته است. حاشیه نشینی سازمانی در یک مفهوم کلی تر به معنی به حاشیه رفتن سازمان در مسیر اهداف غائی، ملی و بینالمللی است، هنگامی که یک سازمان در تله تبعیض دولتها، گروهای ذینفوذ و سیاستگذاران قرار میگیرد و کلیت آن دچار فقر معنوی و مادی، محرومیت و بنحوی تحریم آگاهانه میشود، حاشیه نشینی سازمانی در مفهوم عمیقتر آن رخ خواهد داد که غالبا در نهایت به مرگ، اتوکانیبالیسم و یا دگردیسی سازمانی ختم میشود.
پایان سخن اینکه حاشیه نشینی سازمانی در هر دو مفهوم درون و برون سازمانی آن با مفهوم مدیریت سازمانی ارتباط مستقیم دارد، در مدیریتهای اکتیو، مشارکتی، عدالت محور و ماتریسی، حاشیه نشینی سازمانی جایگاه آنچنانی ندارد و منجر به شکست است. همانطورکه در دولتهای تکثرگرا و ائتلافی نیز شکل کلی تر حاشیه نشینی سازمانی کمتر قابل رشد و ظهور است.
اما مدیریت سازمانی انفعالی، استبدادی، الیگارشی و فرد محور میتواند سبب بروز پدیده حاشیه نشینی سازمانی شود، بطوریکه بیانگیزگی در نیروهای کارآمد و وفادار به سازمان رشد کند و زمینه زوال تدریجی آنرا فراهم آورد.
در نهایت نمیتوان از نقش نظارتی و کنترلی دولتها در بروز پدیده حاشیه نشینی سازمانی غافل ماند، مسئلهای که با الصاق برچسبهای ایدئولوژیک و درجه بندی ابزاری سازمان، فارغ از توجه به ماهیت، ماموریت و اهداف آن، تعیین میکند که یک ارگان باید در متن کانون توجه باشد یا به حاشیه برود!
نظر شما