به گزارش کردپرس متن این یادداشت به شرح زیر است:
جلال طالبانی یکی از آخرین بازماندگان نسل رهبران کلاسیک کرد بود که امروز درگذشت. نسلی که مشروعیتشان مدیون انقلابیگری و سالهای متمادی حضور در مبارزات چریکی بود. طالبانی البته در میان این نسل هم استثنایی مهم محسوب می شود. وی به عنوان جوانترین عضو کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان عراق در دهه 50، همزمان نمادی از ورود نمایندگان طبقه متوسط و تحصیلکردگان کرد به درون جنبش کردستان هم بود. نیمه دوم قرن بیست زمانی است که جبر ژئوپولتیک محصول جنگ سرد و گفتمان غالب زمانه جنبش کردستان را به درون چارچوبی راند که شعار خودمختاری اصلی ترین راهبرد آن شد. غلبه گفتمان چپ مارکسیستی در فضاهای فکری و سیاسی باعث شد که کم کم نقش شیوخ و روحانیون و سران عشایر در جنبش کردستان کمرنگ شده و زمام کار دست روشنفکران مبارزه جو بیفتد. نسلی که هم احزاب مدل لنینی - احزابی که بر اساس الگوی موسوم به سانترالیسم دمکراتیک سازماندهی شدند - را تاسیس کردند و هم نسخه چپ گفتمان حق تعیین سرنوشت ویلسونی را وارد جنبش کردستان نمودند. یک دوجین از این دسته افراد دور و بر ملا مصطفی بارزانی بودند که عمدتا سکان دفتر سیاسی حزب دمکرات را در دست داشتند. در میانه دهه شصت بالاخره میان اینان و بارزانی بزرگ اصطکاک رخ داد و جنبش دوپاره شد. نخستین بار این زمان بود که نام طالبانی بر سر زبانها افتاد. جناح متبوع وی خوش داشتند این دوپارگی را به شورش پسران رادیکال علیه پدران محافظه کار نسبت دهند. کاریزمای بی چون و چرای بارزانی پدر اما نگذاشت که رشته کار تمام از دست برود و کار جوانان شورشی حزب بگیرد. هر چند جنبش دوپاره شد و کردستان عراق نخستین بخش کردستان بود که با مساله تعدد و چندسری جنبش کردی مواجه گردید.
اما ظهور واقعی طالبانی در سال 1975 بود. جنبش بارزانی به عنوان بزرگترین جنبش چریکی تمام تاریخ کردستان که ماه آخر قبل از توقف، درست یکصد هزار پیشمرگ در صفوف خود داشت، در طرفه العینی قربانی سازش ایران و عراق شد. طالبانی منزوی در این زمان دوباره وارد میدان شد و با تاسیس اتحادبه میهنی جلو نهایی شدن فاجعه را گرفت. اتحادبه میهنی در سالهای اولیه خود ملغمه ای از چند جریان میانه رو و ناسیونالیست و مائوئیست بود که طالبانی نخ تسبیح آن بود. اگرچه خود هم در سالهای شصت و هفتاد به تزهای مائو علاقمند شده بود، اما عملگرایی فوق العاده اش هیچگاه وی را اسیر زندان ایدئولوژی نکرد.
جلال طالبانی و سازمان متبوعش که در سالهای آخر رژیم پادشاهی در مجاورت مرزهای ایران مستقر بودند، در میان طیفی از دانشجویان کرد ایرانی آن زمان هوادارانی پرشور یافت. اینان کسانی بودند که بعدها در یک سازمان چپگرا و رادیکال کرد ایرانی متشکل شدند. با وقوع انقلاب در ایران حزب دمکرات کردستان عراق بلافاصله با نظام جدید متحد و از رهگذر آن فعالانه به عرصه سیاست کردی بازگشت. موضع طالبانی اما در فاصله سالهای 1979 تا 1984 در برابر ایران، پرفراز و نشیب و تابعی از وضعیت آن در برابر دولت عراق، جناح باررانی و اپوزیسیون کرد ایرانی بود. اتحادیه میهنی در فاصله این سالها سیمایی از یک جنبش انقلابی آرمانگرا را داشت که به دقت تلاش می نمود روی خطوط فکری و ایدئولوژیک بیانبه تاسیس خود در سال 1975 حرکت نماید. بیانبه ای که اساس آن روی انتقادهای شدید و مرزبندی عمیق با جنبش کلاسیک بارزانی قرار داشت. شکست گفتگوهای صلح با بغداد در سال 1983 اتحادیه میهنی را وارد یک دوره همکاری نزدبک با ایران نمود که با وجود چند وقفه کوچک و کم اهمبت تاکنون استوار مانده است. این رابطه نزدیک از آن زمان به وجه ممیزه و ستون استراتژیک این حزب تبدیل شد.
در اوت 1990 پس از اشغال کویت توسط عراق، طالبانی زودتر از بارزانیها بوی تغییر به مشامش رسید که هنوز خاطره خیانت آمریکا در مارس 1975 آزارشان می داد. در این زمان در حالیکه هنوز چند ماهی تا عملیات آزاد سازی کویت باقی بود و خود دیکتاتور عراق هم خطر وقوع جنگ را حتمی نمی دانست، طالبانی گفت: جنگ رخ می دهد و به نفع کردها هم خواهد بود! کردها در این زمان البته وضع رقت برانگیزتری از شکست 75 داشتند. در آن سال صدها هزار نفرشان ناچار شدند به ایران پناه آورند ولی در 90 سوگوار دهها هزار کشته انفال بودند. جنگ بوقوع پیوست و کردها قیام کردند. ابتکار عمل اصلی دست اتحادیه میهنی بود که نیروها و رهبری آن در کوهها بودند و پیشمرگان حزب دمکرات دیرتر وارد صحنه شدند. پس از آن بارزانی و طالبانی پیروزمندانه به شهر بازگشته و سنگ بنای اقلیم کردستان فعلی را بنا نهادند. علیرغم این تحول رویایی که سالی قبل از آن در مخیله کسی نمی گنجید، دهه نود دهه سختی برای کردهای عراق بود. غیر از جنگ داخلی، کردستان از دو محاصره بین المللی و عراقی رنج می برد. طالبانی اینک در سطح عراق و منطقه چهره ای شناخته شده بود ولی هنوز به شخصیتی بین المللی تبدیل
نشده بود.
سقوط صدام اما بیش از هر زمانی وی را در کانون توجه قرار داد. تواناییهای شخصی از قبیل قدرت بیان، تسلط روی زبانهای عربی و انگلیسی و خصلت کدخدامنشی در پیوند با ویژگیهای عصر رسانه وی را به یکی از معروفترین سیاستمداران عراق پس از صدام تبدیل و صاحب ارج و اعتباری فراوان نمود. طالبانی دهه آخر عمر - 2003 تا زمان سکته مغزی در 2012 - دیگر نشانی از آن چریک قدیمی کوهستان و معترض به نظام بین المللی را نداشت. منش، روش و پوشش وی نمایانگر سیاستمداری خردمند و کارآزموده و البته محافظه کار بود که علاقمند به حل مسائل از رهگذر گفتگو و اصلاح بود. در همین سالها البته حزب متبوعش با جدایی یار دیرین و معاون سابقش ضربه ای جانکاه خورد. بخش مهمی از حزب که " روح سلیمانیه " و طبقه متوسط اصیل آن بیشتر در کالبدشان بود، در اعتراض به نوع سیاست ورزی مام جلال و بویژه نرمشهایش در برابر رقیب دیرین از حزب جدا شده و جنبش تغییر را تشکیل دادند. این انشعاب سرآغاز هرج و مرج و بلبشو در اتحادیه مبهنی شد و این حزب دیگر انسجام سابق را نیافت.
وخامت وضعیت جسمانی مام جلال با افول عراق جدید همزمان شد که ریاست جمهوری طالبانی یکی از نمادهای آن به شمار می رفت. سکته مغزی وی با غرق شدن عراق در مشکلات داخلی و افزایش فزاینده فرقه گرایی پس از خروج نیروهای آمریکایی مصادف شد. غیبت مام جلال بدون شک به تشدید این وضعیت و بویژه خاتمه اتحاد شیعیان و کردها کمک کرد. به عنوان مثال اگر دبیرکل فقید اتحادیه میهنی امروز زنده بود، پیام چند روز پیش آیت الله سیستانی را فورا به برنامه ای عملیاتی تبدیل می کرد. همانگونه که برای توجیه هم پیمانی با مجلس اعلا و سازمان بدر مکرر به فتوای منسوب به آیت الله حکیم در سال 1969 توسل می جست که ظاهرا رای به حرمت جنگ سربازان شیعه عراق با کردها داده بود.
فقدان طالبانی اتحادیه میهنی را بیش از پیش با بحران روبرو و یحتمل سیاست کردی را هم از برخی توازنها و تعادلهای سنتی و متعارف دور خواهد نمود. سلیمانیه شهر مورد علاقه طالبانی با جدایی جناح تکنوکرات اتحادیه میهنی به رهبری برهم صالح که چند روز قبل اتفاق افتاد در انتخابات آتی حال و هوایی متفاوت خواهد داشت. این شهر که در جریان رفراندوم اخیر رفتاری متفاوت با دیگر شهرها داشت، دو دهه است که محل زایش قرائت های نوینی از " کردایتی " شده است. " پسا کردایتی سلیمانیه ای " و تامل و تحفظ آن در برابر آرمان دیرین تشکیل دولت مستقل کرد و مشروط کردن آن به توسعه گرایی و دمکراتیک بودن، یقینا از چشمان " عقاب پیر قلاچوالان" هم دور نماند. اما محافظه کاری و ملاحظات ضرور و ناضروری که خود زمانی علیه آن شوریده بود، اجازه تصمیمات بنیادی و انقلابی به وی نمی داد. با این وجود هم این شهر یقینا برای فرزند تاریخسازش بیشتر از هر جای دیگری سیاهپوش خواهد بود. طالبانی را چه از دید مدافعان و چه منتقدانش نگاه کنیم، نمی توانیم از نقش جریان ساز وی غفلت نماییم. وی صرفا کارگزاری مقهور ساختار نبود. بخشی از ساختارهای فعلی خوب یا بد محصول کنشگری مام هست. مام جلال یکی از تاریخسازترین رهبران صد سال اخیر کردستان بود.
نظر شما