روایتی تلخ از کشته شدن سه عضو یک خانواده در زلزله سرپل ذهاب

سرویس کرمانشاه- زمین لرزه قدرتمند و سهمناک یکشنبه گذشته استان کرمانشاه علاوه بر خرابی های گسترده و عمیقی که در این سرزمین بر جای گذاشت زخمهای عمیق و دردهای جانکاهی را نیز برای مردمان رنجدیده ی دیار شیرین و فرهاد بر جای گذاشت.

به گزارش خبرگزاری کردپرس یکی از این زخمهای عمیق که قطعا هرگز و هرگز التیام نخواهد یافت بر دل فرهاد صفری یکی از ساکنان روستای تپانی شهرستان سرپل ذهاب استان کرمانشاه نشسته است .
وی پس از این زمین لرزه دهشتناک حالا هر روز در میان خرابه هایی که زمانی کانون گرم خانواده 5 نفره شان بوده است نشسته و بر مرگ ناباورانه عزیزانش مویه و زاری می کند.
روستای تپانی که چند کیلومتری بالاتر از روستاهای کوئیک شهرستان سرپل ذهاب است یکی از کانونهای اصلی زمین لرزه در استان کرمانشاه بوده که دهها خانه در آن تخریب و دهها نفر نیز در زیر آوارهای این زمین لرزه جان داده اند که سه نفر از این کشنه ها از خانواده فرهاد صفری هستند.
وی که داغ بزرگ ناشی از این زمین لرزه پیکرش را خمیده تر و چهره اش را اندوهناک کرده بیشتر وقت خود را بر ویرانه های باقی مانده از خانه اش سپری می کند.
دخترم سجاده اش را برای نماز صبح آماده کرده بود
وی در گفتگو با خبرگزاری کردپرس در حالی که محل کشته شدن دختر نه ساله ، همسر و پسرش را نشان می دهد در خصوص حادثه زمین لرزه و از دست دادن اعضای خانواده اش می گوید: از اعضای 5 نفره خانواده اش تنها خودم و بچه سه ماهه ام که آرین نام دارد بر جای مانده ایم.
فرهاد صفری در ادامه در حالی که گریه کنان کنار بالش دخترش و محلی که جنازه اش را بیرون آورده اند نشسته است با اشاره به اینکه دخترش مبینا به تازه گی به سن تکلیف رسیده بود می گوید: شب قبل از این حادثه دخترش از خوشحالی اینکه به سن تکلیف رسیده بود در پوست خودش نمی گنجید به همین خاطر قبل از اینکه بخوابد سجاده اش را کنار بالشش قرار داد و به من گفت که صبح زود برای نماز بیدارش کنم.
فرهاد درحالی که اشک و گریه امانش نمی دهد می گوید خودم 10 دقیقه بعد از زلزله و فروریختن آوار خانه ام توسط برادرم و همسایه ها از زیر آوار بیرون کشیده شدم .
وی ادامه داد: همان موقع بلافاصله سراغ دیگر افراد خانواده ام را گرفتم که متوجه شدم همسرم،دخترم مبینا و پسرم عبدالباسط جانشان را از دست داده اند.
وی درحالی که سجاده و بالش دخترش را نشان می دهد با گریه ادامه می دهد : بعد از اینکه از زیر آوار بیرون کشیده شدم به سراغ دخترم آمدم و بعد از اینکه آوارها را کنار زدم با جسد بی جانش مواجه شدم . همان موقع زلفهای طلایی اش را از روی صورتش کنار زدم ،چند بار بوسیدمش ،بعد هم دستهایش را جفت کردم، پاهایش را جفت کردم و داخل یک پتو گذاشتم و کناری از این آوار قرارش دادم.
وی افزود: بعداز بیرون آوردن دخترم به سراغ پسرم عبدالباسط رفتم که جایش چند متر آنطرف تر از محل خوابیدن دخترم بود.خاکهای صورتش را که کنار زدم صورتش مثل ماه می درخشید. بعد دستها و پاهای وی را هم جفت کردم و کنار دخترم گذاشتم.
فرزندانم را با نان کارگری بزرگ کرده بودم
فرهاد در ادامه در حالی که محل بیرون آوردن جسد همسرش را نشان می دهد می گوید: زنم وقتی زمین لرزه آمد آرین را در بغل گرفته بود و در حال فرار از خانه بود که ریختن آوار امانش نداد و یکی از آهنهای سقف خانه بر رویش افتاد و گردنش را شکسته بود.
وی هنگام ریختن آوار خانه سعی کرده بود جان آرین را نجات دهد به این خاطر پسرم در بغلش زنده مانده بود اما خودش جانش را از دست داده بود.
وی در ادامه با اشاره به اینکه تنها 10 سال است تشکیل خانواده داده است و خانه اش را هم 10 سال است که ساخته است می گوید: در این مدت با حقوق بسیار اندک و ماهی 600 هزار تومان در یک کارگاه ماسه شویی کار می کردم.
این مرد داغدار که همه هستی اش را تنها در چند ثانیه مرگبار از دست داده است ادامه داد: فرزندانم را با نان کارگری و لقمه حلال بزرگ کرده بودم و حق من چنین مصیبت بزرگی نبود.
دخترم می خواست دکتر شود
وی با ذکر خاطراتی از زندگی دختر و پسرش می گوید: یکبار دخترم از مدرسه که به خانه آمد با ناراحتی گفت: هم کلاسی هایم به من گفته اند که پدرت کارگر است و ناراحت بود. من هم به او گفتم من کارگری می کنم که شما در آینده افراد مفیدی شوید که دخترم هم در جوابم گفت که درسم را خوب می خوانم که دکتر شوم.
همان موقع هم عبدالباسط پسرم می گفت که من هم باید خوب درس بخوانم مهندس شوم و بعد هر دوی آنها جلو آمدند و صورتم را بوسیدند.
وی در ادامه به آنچه که برای خودش اتفاق افتاده است اشاره می کند و می گوید: سنگینی و شدت آواری که روی خودم بود در حدی بود که اگر بیشتر از آن 10 دقیقه زیر آوار مانده بودم نمی توانستم زنده بمانم.

در کنار آواری که زمانی خانه فرهاد و خانواده 5 نفره اش بوده است حالا یکی از چادرهای هلال احمر بر پا شده که محل زندگی دیگر بازماندگان باشد.
در این چادر علاوه بر فرهاد و بچه سه ماهه اش پدر و مادر سالمندش و نیز دو تا ازخواهرانش زندگی می کنند. آنها می گویند: مردم ایران برای کمک به زلزله زدگان این دیار سنگ تمام گذاشتند و کمکهای زیادی را برای ادامه زندگی در اختیارشان گذاشته اند اما روزهای آینده سرما از راه خواهد رسید و آنها در این چادرها به سختی می توانند با سرمای زمستان مقابله کنند.
زمین لرزه هفته گذشته کرمانشاه اگرچه که آوارهای زیادی را بر جای گذاشته است اما یقیناً صدمات روحی و روانی این حادثه بسیار بیشتر از خرابی های زلزله است و سالهای سال طول خواهد کشید تا زخمهای روحی و روانی فرهاد و صدها نفر دیگری که عزیزانشان را در این حادثه از دست داده اند التیام یابد.
گزارش: حشمت اله کرمی نژاد

کد خبر 48719

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha