1. حضور همزمان نیچروان بارزانی و قباد طالبانی در کنار رئیس جمهور فرانسه در یک تصویر حاوی دلالت های ویژه ای است. پس از درگذشت استالین در سال 1953 یک رهبری تروئیکایی تا تثبیت قدرت خروشچف و بازگشت رهبری فردی زمام امور را در دست گرفت. بخش دردسرساز این دوران مسافرتهای خارجی همزمان خروشچف، کاسیگین و میکویان بود که معمولا فرصت شکار تصاویری عجیب و بعضا کمیک برای عکاسان فراهم می کرد. تصویر پیشگفته پرتوی هر چند کوچک از آن عکسهای سیاه و سفید دهه پنجاه را همراه خود داشت.
سال 2017 برای رهبری کردها در عراق سالی سرنوشت ساز بود. در این سال رهبران تاریخی جنبش کردستان یکی پس از دیگری از صحنه کنار رفتند. در اوایل سال نوشیروان مصطفی در گذشت و در ماههای پایانی نیز جلال طالبانی. مسعود بارزانی نیز کوتاه مدتی بعد منصب ریاست اقلیم را واگذار کرد. بدین نحو هر سه جریان اصلی اقلیم کردستان پدران بنیادگذار خود را از دست داده و یحتمل ماهها و سالهای آتی را با " مساله شرقی بحران جانشینی " سر خواهند کرد.
بدین ترتیب غیر از محمود عثمان تقریبا سیاستمدار کهنه کاری باقی نمانده که معرف نسل جنبش ایلول باشد. صد البته آقای عثمان سیاستمداری منفرد است و نمی تواند در موقعیت سیاسی موثری قرار گیرد.
2. دست بر قضا چندی قبل دکتر عثمان به تحول فوق اشاره کرد و این دگرگونی را به زیان دولت عراق دانست. استدلال وی بر این فرض مبتنی بود که نسل جدید رهبران کرد به علت ناآشنایی با زبان عربی و نداشتن سوابق مبارزاتی مشترک با سیاستمداران عراقی، مذاکره کننده گانی سرسخت از آب در آمده و کار بغداد با آنها دشوار خواهد بود. اثبات اینکه فرضیه محمود عثمان درست نیست، کار دشواری نیست. ممکن است که حضور همراه با مترجم رهبران کرد در بغداد و فقدان خاطرات مشترک مبارزاتی، عراقیها را ناامید و سرخورده نماید، اما لزوما از این فقدانها نمی توان سرسختی رهبران کرد را نتیجه گرفت.
نماد و معرف اصلی نسل جدید رهبران کرد، نیچیروان بارزانی است که به عملگرایی بیشتر از آرمانگرایی بهایی می دهد و جنم سیاسی وی بیشتر دیوان سالاری است که گرایشات فن سالارانه نیز دارد. هیچ یک از این ویژگیها معرف یک سیاستمدار سرسخت و انقلابی نیست که سر بزنگاهها بتواند کردهای عراق را از گردنه های سخت و دشوار عبور دهد.
پسر عمویش مسرور بارزانی نیز که همه تخم مرغهایش را در سبد رفراندوم گذاشته بود، اکنون به وضوح در موقعیت ضعیف تری قرار گرفته است.
در میان پسران طالبانی نیز وجوه بروکراتیک قباد فعلا زیر سایه شهرت و اقتدار نیچیروان قرار دارد و موقعیت و اعتبار بافل هم پس از حوادث کرکوک لطمه ای سخت و جبران ناپذیر خورده است.
3. جا پای پدران گذاشتن توسط پسران بیشتر سنتی شرقی و متعلق به شرایط فقدان ساز و کارهای مدرنیته سیاسی است. در عصر حاضر تکرار این روش در دولتهای عرب به ظاهر جمهوری، بیش از هر چیز آن را شایسته نامگذاری " مدل عربی جانشینی " می نماید. در سوریه، عراق، یمن، لیبی و مصر که همه زمانی کشورهای مترقی و انقلابی جهان عرب به شمار می رفتند، در برهه ای حاکمان به فکر انتقال قدرت به پسران افتادند و تقریبا همه هم ناکام شدند.
در ایران و چین که روندهای توسعه سیاسی به صورت کامل طی نشده، نمونه های رقیق تری از این دست موجود است و از قضا در ادبیات سیاسی آنها با عناوینی چون آقازاده و شاهزادگان حزبی مورد طعنه و سرزنش واقع می شود. شاهزادگان حزبی چینی نسل سوم سیاستمدارانی هستند که پدرانشان دهه ها در ارگانهای حساس رهبری حزب کمونیست صد ساله این کشور بوده و فرزندان مشق سیاست آموخته اند. با این تفاسیر عنوان شاهزاده حزبی بیشتر برازنده نسل سوم بارزانیها است و نسل دوم طالبانیها نیز قرابت بیشتری با مفهوم آقازادگی در تفسیر ایرانی آن دارند. صد البته هر دو کشور ایران و چین دارای ساختار سیاسی پیچیده و پیشرفته تری از نظامهای سیاسی بسیط و عقب مانده عربی بوده و در کنار آسیبهای اینچنینی، دارای برخی ساز و کارهای کنترلی جهت مهار عوارض منفی آن می باشند. امری که ساختار سیاسی ژلاتینی اقلیم کردستان فاقد آن است. به صورت مشخص مساله جانشینی ریاست اقلیم به صورت یک بحران سیاسی بزرگ در آمد. پاسخی که ساختار به این مساله داد، بیش از اندازه نامتعارف بود: حذف این منصب تا آینده ای نامشخص! ظاهرا این فرمول بدیع برای حل مساله جانشینی طالبانی در اتحادیه میهنی کردستان هم بکار خواهد رفت و پست دبیرکلی حذف و شورای رهبری جای آن را خواهد گرفت.
4.غیر از سازوکارهای حکمرانی فعلی، متغیرهای محاسبه شده و غیرقابل پیش بینی دیگری نیز در تعیین تکلیف مساله جانشینی موثر خواهند بود. پس از رفراندوم ماه سپتامبر کردها بخش مهمی از دستاوردهای خودمختاری نزدیک به استقلال خود را از دست دادند. این به معنای آن است که رابطه با بغداد و نوع آن - تقابل یا تعامل - بعنوان متغیری اساسی در مساله
جانشینی موثر خواهد بود. به این سیاهه باید اقتصاد بیمار و ناکارامدی حکومت و نارضایتیهای گسترده مردمی را هم افزود.
سال 1979 اریک رولو روزنامه نگار فرانسوی که از قضا به جنبش کردها هم علاقمند بود، زندگینامه ابوایاد مرد دوم جنبش فتح را به تحریر در آورد. این رهبر فقید فلسطینی پس از شرح چند دهه مبارزه پر فراز و نشیب در آخرین فراز کتاب به تلخی به شکست و رکود مبارزه فلسطینیها اذعان می کند، اما هشدار می دهد که نسل جدیدی از رهبران فلسطینی می آیند که به مراتب از ما تندروتر و به همان میزان برای اسرائیل خطرناکتر خواهند بود.
پیشگویی ابوایاد به نحوی شگفت انگیز پیامبرانه از آب در آمد. هشت سال پس از آن تاریخ جنبش حماس ظهور کرد و سیاستی آشتی ناپذیر و سرسختانه در برابر اسرائیل در پیش گرفت. علیرغم ملاحظات ایدئولوژیک جدی و بعضا بنیادگرایانه این سازمان، اما عملا در نقش نماینده جناح تندروی ناسیونالیسم فلسطینی ظاهر شد.
گرچه نمی توان قائل به این همانی میان این دو تجربه شد، اما عواملی که می توانند در کردستان، زمینه را برای ظهور آلترناتیوهای به کلی متفاوت فراهم نمایند، قابل نادیده گرفتن نیستند. در چنین حالتی مساله جانشینی صورتی متفاوت می یابد. بدون اصلاحات ساختاری در اقلیم و در غیاب برخورد تعاملی و ایجابی بغداد با مسائل معوقه میان طرفین، امکان ظهور احزاب و رهبران رادیکال کرد کم نیست. تضعیف جایگاه اقتصادی احزاب حاکم و بازگشت اقتدارگرایانه بغداد به اقلیم می تواند کاتالیزور چنین تحولی باشد.
سرویس مقاله -دکتر صلاح الدین خدیو در یادداشت زیر که در کانال تلگرامی اش منتشر کرده به تحلیل حضور همزمان نیچروان بارزانی و قباد طالبانی در دیدار با رئیس جمهور فرانسه پرداخته است.
کد خبر 49602
نظر شما