به گزارش کردپرس، خیلی سالها دور، پدران ومادران ما کردهای ایلامی و غرب کشور که به کردهای فیلی شناخته می شویم بار و بندیل خود را از استان های ایلام، کرمانشاه و کردستان بستند و به جای آنکه راهی پایتخت کشور خودمان تهران شوند، راهی بغداد پایتخت عراق شدند.
این موضوع علت یابی هم که بشود عمدتاً دو دلیل دارد که پیشینیان ما چرا به جای مرکز مملکت خود، راهی بغداد می شدند؟ صرف نظر از موقعیت ها و جذبه هایی همچون معصومین و امامان شیعه، وبزرگانی مثل عبدالقادرگیلانی که شاید از دلایل جذب ایرانی های غرب این کشور بوده، نزدیکی سکونتگاه آنها در ایلام کرمانشاه یا کردستان به کشور عراق از جمله این دلایل بوده و دیگری بی معنی بودن سرحدات میان دو کشور در آن روزگاران بوده است.
مرزهای فعلی بین کشور ایران و عراق آن روزگاران شبیه آنچه که امروز هست شکل و شمایل وتعریف امروزی نداشته است. در واقع مرزهایی همچون مرزهای امروزی بین این دوکشور وجود نداشته و اتباع دوکشور بدون هیچگونه محدودیتی بین دو کشور رفت و آمد می کرده اند.
در چنین شرایطی و با زیاد شدن ایرانی ها و خصوصاً کردهای فیلی استانهای مرزی و غربی ایران در کشور عراق و حضور طولانی مدت این افراد در بغداد افزون بر ورود نمادهای فرهنگ مناطق کردنشین و استان های مهاجر، شکل زندگی بغدادی ها را تحت تاثیر رفتارهای اجتماعی خود قرار دادند.
می توان گفت در همان سالهای نخستین، زبان به عنوان یکی از نمادهای فرهنگ ایرانیان مخصوصا کردها و بویژه کردهای فیلی، خیلی زود درجامعه عراق جای خود را باز کرده و بر روی فرهنگ و زبان عراق نخستین تأثیرات خود را بر جای گذاشت.
در این فرایند تأثیر پذیری ناگذیر حروف الفبای کشور و مردم عراق که ابتدا 28 حرف بوده است برای بسیاری و شاید همه مردم آن روزگاران عراق به 32 حرف تبدیل شد یعنی 4 حرف ایرانی (گ- چ- پ-ژ) نیز وارد زبان محاوره ای مردم بغداد شد و این حروف در تمام اصطلاحات و واژگان مردم آن روزگاران بغداد مورد استفاده قرار می گرفت.
این تأثیرپذیری زبان محاوره ای از زبان و حروف کردهای فیلی باعث شد درنمادهای بصری و تابلوهای شهری همه جا از این حروف ایرانی و کردی استفاده شود. در این شرایط اصطلاحاتی همانند چای، چایخانه، قهوه خانه،پول، پاته ، گیمر ،حچایات و دهها نمونه دیگر وارد زبان و فرهنگ مردم بغداد شد.
اما غیرازالفاظ وحروف و مکالمات روزمره کردهای فبلی برخی آداب و رسوم را نیز وارد فرهنگ بغداد کردند که از جمله اینها ظهور چایخانه های ایرانی و کردی در بغداد بود. به شکلی که کردهای فیلی مثلاً بعد از پایان یک روز کاری می بایست برای اطلاع از هم دور و بر یکدیگرجمع می شدند که در چنین شرایطی چه چیزی بهتر از مکانی به اسم چایخانه بود؟
از این رو کردهای فیلی مهاجر، عصرها تا غروب وغروب تانیمه شب ودرماه مبارک رمضان هم از نیمه شب تا سحر در چایخانه های ایرانی بغداد جمع می شدند و ضمن تازه کردن دیدارها، از تازه ترین اخبار و رویدادهای مربوط به خودشان در چنین مکان هایی آگاه می شدند.
گپ و گفت های کردها در این چایخانه ها هم حقیقتا زیبا بوده .مردم از رنجها و احوالات هم آگاه می شدند و مرهم یابی می کرده اند. هیچ کس یا کمترکسی درفکر دغل یا کلاهبرداری از دیگران بود.چای و قلیان و به قول آن روزی ها "طوخ" دومینو و بعدها هم شطرنج و بیلیارد به سرگرمی های کردهای فیلی در چایخانه های بغداد اضافه می شد. درماه مبارک رمضان هم بازی "باد باد" به رونق داشته که تا سحرطول می کشید و مردم به این شکل روزگار می گذراندند.
با قوت گرفتن اینگونه فرهنگ ها که مورد استقبال اهالی عراق و بغداد هم قرار گرفته بود دیکتاتوری تازه به تخت نشسته حزب بعث این رفتارها و فرهنگ ها را برنمی تافتند و باعناوین مختلف حضور جمعی کردهای مهاجر را با آداب و رسوم خودشان که کم کم دیگر به جزیی از آداب و رسوم عراقی ها هم تبدیل شده بود را در مکانهای اختصاصی خودشان تحمل نمی کرد. برخوردهای نامناسب و ناسیونالیستی حزب بعث بعدها تا جایی گل کرد که دیگر وجود چپایخانه ها برای آنها قابل تحمل نبوده و نمادهای قابل قبولی به حساب نمی آمدند.
آخرهای عمردیکتاتور عراق بود که دیگر خنده های میهمانان چایخانه «بیره» یا «گهوت شکر» دیگرگوش نواز نبود چرا که دیکتاتور و حکومتش حتی از نشست های این چنین هسته هایی اجتماعی خسته ازتن برکنده ها می هراسید ونفرت داشت چرا که بوی ایرانی وفرهنگ کردهای فیلی می داد، درحالیکه این بخش از جامعه عراق سالم ترین و پاک ترین مردم بودند از این رو این قاموس پربار فرهنگ کردهای فیلی یاهمان مهاجران سرزمین ایران به نظر نمودی دوباره تیازمند است تاهرچه فرهنگ بادکنکی تراریخته است به مرور زمان جایگزین شود.
علی رغم چنین برخوردها و تهدیداتی وجود مکانهایی همچون چایخانه ها و دیگر نمادهای کردهای فیلی در عراق و بغداد بخاطر اقبال عراقی ها به این فرهنگ ها باز هم محفوظ مانده و دچار انحطاط نشدند .
در سالهای اخیر و بعداز سقوط حزب بعث مردم عراق با بازخوانی هویت اصیل خود کم کم هرچند ناملموس نمادهای کردههای فیلی را که سوغاتی دامنه های زاگرس به بغداد بوده اند زنده کرده اند، چایخانه ها جانی تازه گرفته است، قصه سرایی های هزار و یک شب آمیخته با فرهنگ کردی و ایرانی، قصه های فرهاد و شیرین کرمانشاه، گیوه های هرسین، شیرینی های محلی ایلام بازهم دربغداد جا پا باز کرده اند و بار دیگر شبهای بغداد را رونق داده اند.
کردهای فیلی عراق و در سطحی بالاتر،عراقی ها اینک بدون دلهره یاترس دنبال داده های طبیعت انحصاری اما ناتراریخته کوه های ایلام همچون "علچ مای" یا توت خشک کردستان اند اما چگونه این نمادهای زیبا و رفتارهای اجتماعی متمدنانه جلوه هایش از زنگاردیکتاتوری وحزب بعث پاک شود دست خود دگراندیشان است.
فرهنگ کاذب و بی رمقی که در نتیجه احکام صادره از ذستگاه قضایی صدام و استخبارات او جلوه گر شده بود اینک جای خود را به نمودهای اصالت منش کردهای فیلی در بغداد داده است و با فراگیر تر شدن چنین فرهنگهایی و البته غنی شدن این آداب و فرهنگها در پی ارتباطات گسترده مردم ایران و عراق در سالهای اخیر،اینک دیر زمانی است که زندگی کردهای فیلی در عراق و شاید اغلب مردم این کشور طعم دلچسب تری به خود گرفته است.
نظر شما