در آن زمان رویایی سایه سنگین واژه مسئولیت برکلمه مدرن مدیریت سنگینی می کرد و آن زمانی بود که تفاوتی قبل و بعد ازمسئولیت در وضعیت زندگی مسئولان صورت نمی گرفت و یا اینکه حیطه مدیریت های اجتماعی با خط کش های سیاسی و جناحی ترسیم نمی شد و تملق و چاپلوسی پدیده ای زشت بود اما با ورود منافع فردی و مصالح جناحی ادبیات رفتاری مدیران کاملا تحت تاثیر قرارگرفت. در آن دوران تعهد و وجدان در صدر اولویت گزینش های مدیران بود مع الاسف از زمانی که زندگی برخی مدیران پس از احراز مسئولیت ها دگرگون شده و مکانیزم های حسابرسی از ثروت های مدیران کاربرد خود را از دست داد و پس از آن بود که نحوه گزینش مدیران نیز دسخوش تحول گشته و رقابت و رقبت در مسئولیت به شدت جای اکراه و ادبار (پشت کردن) را گرفت تا جایی که مسئولیت با سفره گسترده غارت خلط گردید و پس از آن دگرگونی رفتاری بود که منافع مردم از اولویت کاری برخی مسئولین حذف و رضایت حزب و جناح و گروه و رده های بالادستی جای آن را پر کرد و بدین سان دوران تلخ شروع گردید. از آن پس بود که سایه های مدیران از اندازه خودشان بزرگتر شده و همه چیز در پای رسیدن به مدیریت به مسلخ سپرده شد این رویه نادرست بالسویه در هر کجا و هرجایگاهی نمایان گشته وهرچه رتبه مدیریت ها بالاتر می رود رقابت ها بی رحمانه تر جلوه گر می شوند.
در فضای مدیریتی فعلی جامعه ، به تعداد همه مدیران اینچنینی تصورخاصی وجود دارد که هرکس می تواند آن را تصدیق بنماید ولی رابطه بین «پیراهن و دکمه» بهترین تعبیری است که می تواند معنی تامی از ماهیت مدیران و جایگاه آنان ارائه دهد. بدین معنی که گاها جهت دوخت دگمه ای برقامت یک دست پیراهن به خیاطی مراجعه می شود که امری طبیعی است اما بعضا هم کسی با در دست داشتن دکمه ای به خیاطی مراجعه کرده که پیراهنی برقامت این دکمه نصب کند! که این حکایت برخی مدیران فعلی می باشد خصوصا در این فضای متعفن سیاسی که هیچ چیز سرجای خودش نیست از عالی ترین مقام اجرایی تا پایین ترین آنها دکمه های فراوانی مشاهده می شود که نا صحیح دقیقا برقامت پیراهنی دوخته شده اند که تنها تعلقات سیاسی و باندی وجناحی موجب این پیوستگی گردیده وگرنه اصلا تناسب و تناسخی بین آن جایگاه با توان و اندازه مدیر وجود ندارد. هرچند که در نگاه ظاهری پیراهن و دکمه با هم دیده می شوند ولی ماهیت و رفتار و منش مدیر می تواند گواهی دهد که او در این جایگاه نقش دگمه را دارد یا پیراهن را . این حکایت طنزگونه بیشتر بدان جهت شاهد مثال آورده شده که هرکسی با مواجه با مدیری، اولین چیزی که در قیافه مدیر جلوه می کند دکمه ای است که در قامت لباس مدیر دوخته شده است و خودبخود ازریابی بین او وجایگاه مسئولیتی اش را درذهن تداعی می کند و مواجه شونده قهرا باید به همان اندازه از مدیر انتظار داشته باشد و بفهمد که مدیر پیش رو لباس فاخری بوده که دکمه مسئولیت برقامت او دوخته شده است. این نوع مدیران به موقعیت آن جایگاه اعتبار خاصی می بخشند. و یا دگمه ای بیش نبوده که براین لباس تحمیل شده است متاسفانه هر روز مدیریت البسه ای در حال بازتولید بوده و بتدریج با مدیریت مسئول محور درجامعه می بایست وداع نمود. از این پس تشخصیص با خوانندگان است که در مواجه با مدیران، تشخیص دهند کدام مدیر «دکمه» و کدام مدیر «پیراهن» است.
البته مدیران شرافتمندی که هنوز رایحه خوش مسئولیت و وجدان و تعهد از آنها به مشام می رسد از این قاعده مستثنی هستند و شرافت قلمداری حکم می کند که از این معدود مدیران بابت دکمه های تحمیلی در جمع آنان اعتذارخواست.
حال اگر مدیران هم درجمع هم قرارگرفتند زیاد به دکمه هم خیره نشوید شاید دکمه ها هم از اینکه در این پیکرآوارشده اند خود شرمسارگردند. حال در اطراف پیرامون خود بنگرید و دکمه ها را در چهره مدیران و نمایندگان و.... ببینید.
نظر شما