خبرگزاری کردپرس _ پرتو همان است که میبینم و میشنوم و میخوانم و مینویسمش. خود خودش. حقیقتی واقعی. برایم تحلیل و سخن گفتن از شعر و تفکر پرتو بسیار مشکل است و فقط میتوانم به اندازه تشنگیام از آن سیراب شوم. اما مطلبی که جایگاه پرتو را برایم ارزشمند میکند. همخوانی کامل او با سخنان و اشعارش است.
او تنها واژه ها و کلمات را در اشعارش جاری نمیکند بلکه به آنچه در شعرش میگوید نیز عمل میکند و این واژه ها هستند از او شخصیت میگیرند و واقعی میشوند.
در محضرش که مینشینی، لطف و مهر و محبتش بی ریا و بدون تملق است و زلال. حتی تلخی هم بکند برایت قند مکرر است چون صادقانه و راستین است. نگاهش به زندگی همیشه بر زمان است تا در زمان. آدم دیروز و امروز نیست برای همهی روزهاست.
سخنش حرف دل درد کشیده ها و رنج دیدههاست. تفکرش اندیشه ای همگام با آزادگی و عدالت و آموختن و علم اندوزی است. شخصیت اش چون کوه استوار است و غرورش آنچنان جذبت میکند که گویی او به خورشید پرتو می افشاند.
هرگاه که در خیابان های کرمانشاه میبینمش که دو دست را به پشت کمرش گره زده و سرفراز و استوار قدم برمیدارد و مطمئن و شادمان است از عمری آزادوآر و شریف و مستقل زیستن.
آرام بدون آنکه خلوتش را بر هم بزنم او را تعقیب میکنم و این شعرش را در ذهن مرور میکنم:
بگذار بگویند که دیوانه و مستیم
ما کوزه ی تهمت به سر خویش شکستیم
سروی به چمن نیست به آزادگی ما
از دست شدیم آخر و از پا ننشستیم
جایی که حریفان نگشودند لب از بیم
ماندیم و سرودیم و نمودیم که هستیم
با ما چه کند پنجه و بازوی تبردار
یک بیشه سپیدار و سراپا همه دستیم
تا در دل ما شعله کشد آتش زرتشت
نه اهل دروغیم و نه موهوم پرستیم
پرتو مدد از عشق گرفتیم و چو حافظ
رندانه و مستانه ز هر مهلکه رستیم
آری ... پرتو ، پرتو است. پرتو میماند و پرتو خواهد بود.
* نوازنده، خواننده و خوشنویس کرمانشاهی
نظر شما