اما این 2 سال چه گذشت؟ هنرمندان عرصه تئاتر این هنر را به دلیل ارتباط مستقیم و بلاواسطه با مخاطب و به قول خودشان رُخ تو رُخ و نفس به نفس بر دیگر هنرها ارجح میدانند. همه چیز در لحظه اتفاق میافتد. جایی برای آزمایش و خطا نیست و همه هر آنچه هست در لحظه اینک روی میدهد و مصداق عینی زندگی است و شنای کردن در لحظه اکنون است، بدانگونه که سهراب میسُراید.
در این دو سال ارتباط مستقیم و فیس تو فیس جایش را به تصویر و ویس تو ویس داد تا درس و مدرسه نه در حضور که بقایش را در غیاب ببیند. حضور، ضربه انگشتان به صفحه موبایل، تبلت و یا دکمه لپ تاپ و کامپیوتر بود شاید برای چند لحظه. آموزش ماند اما لغزان. دانش آموزان ماندند اما خواب آلود و بی حوصله. آموزش نحیف شد باریک شد اما نبُرید. بیشتر معلمان پای صفحههای مجازی ساعت ها نشستند شب و روز، چه به درس دادن چه به تهیه درس. بیشتر وقت و انرژی گذاشتند حتی بیش از کلاسهای حضوری اما کمتر نتیجه گرفتند. اینک خبرهایی مبنی بر حضور و کلاس حضوری سر دادە میشود در سایه سار واکسینه شدن. خبر خوبی است و استقبال میکنیم و منتظر.
اما این دو سال تجربه خوبی بود تا درسهایی بگیریم. درگیر شدن والدین با فرزندانشان و سر و کله زدن و گاهی جان به لب شدنشان سر درس و کلاس های مجازی فرصتی بود تا درک کنند که معلم ها آن همه سال سر کلاس های حضوری چه میکردند. بفهمند که مدرسه چیست و جایگاە معلم کجاست. درک کنند که آموزش کار هر کسی نیست. مردان و زنانی میخواهد عاشق که عشق را نه در رە معشوق که در فهمیدن و کشف چیزهای نو جستجو میکنند.
اما این درک و دریافت تنها به اینجا ختم نمیشود. فهمیدیم مدرسه چه جایگاە رفیعی در مناسبت های جامعه دارد. 2 سال سکوت لازم بود تا بفهمیم خیلی از مشاغل حیات خود را از قبل همین درس و مدرسه دارند. رکود و ورشکستگی صنعت نوشت افزار در کشور بخشی از این قضیه است. صنایع دیگری همچون لباس، کیف، کفش، ساعت و موارد دیگری مانند سرویس رفت و آمد و تولیدی مانتو و شلوار و خیاطی بقای خویش را در لبه پرتگاە میدیدند. حال معلوم شد که کلاس و مدرسه چه انرژی به جامعه تزریق میکند. انرژی که از پسِ پُشت آن نان، خوردە میشود.
سوال: اگر کلاس ها از حالت مجازی به حالت حضوری درآیند آیا باز هم شاهد شور و نشاط در مدارس خواهیم بود؟ آیا شوق خواندن و فهمیدن باز هم بر میگردد؟ آیا مشاغل مرتبط با درس و مدرسه دوبارە قد راست خواهند کرد؟
معلمان این سکانداران امر آموزش در این 2 سال به خاطر کلاس های مجازی فراغبتی پیدا کردند. فراغت از یک سو و گرانی افسارگسیخته جامعه از سوی دیگر تعدادی از آنها را هول داد تا روی به مشغله دیگری بیاورند. چندی از فعالیت ایشان نگذشت که دریافتند که در تمامی این سال ها چه اندازە مورد کم لطفی قرار گرفته اند و چقدر محجور ماندەاند.
اگر معلمان دیروز دنبال شغل دوم و سوم بودند اینک معلمان دنبال شغل اولاند چرا که همه به یقین دریافته اند که معلمی تنها برایشان میتواند شغل سوم و در بهترین حالت شغل دوم باشد.
خیل عظیم استخدام معلمان حقالتدریس، خرید خدمات، غیر دولتی، پیمانی در این چند سال با کمترین حقوق، ماهی در حدود سه میلیون تومان نشان دهندە کمترین توجه به آموزش و پرورش بودە است. نگرشی که با کمترین سرمایه میخواهد خلا آموزش را پر کند.
قطع به یقین همین عزیزان به امید استخدام رسمی و دریافت حقوق و مزایایی که بتواند کفاف زندگیشان را بدهد وارد آموزش و پرورش شدەاند وصد البته حق با ایشان است. اما ته این داستان چیزی نیست که تصور میکنند. حتی اگر هم بعد از دە دوازدە سال رسمی هم شوند اگر در به روی همین پاشنه بچرخد باز هم دریافتیشان کفاف مخارج مُهلک زندگی را هرگز نمیدهد.
اما راە خروج از این بُن بست چیست؟ راە معلوم است: آموزش و پرورش به عنوان قویترین موتور متحرک جامعه نیازمند بیشترین توجه است. باید از امکانات و تجهیزات آموزشی و تکنولوژی روز و فضاهای آموزشی شایسته بهرەمند شود. حقوق معلمان باید آنگونه باشد تا ایشان تنها و تنها در فکر آموزش بچه ها و تربیت ایشان باشند و نیازی به هیچ گونه فعالیت مالی دیگر نداشته باشند. این ایدەآل گرایی نیست این ضرورت یک جامعه با جمعیت پانزدە میلیون دانش آموزان و چهل میلیون خانوار است. اگر این امر محقق نشود رکود و سستی در امر آموزش چه از جانب معلمان و چه از جانب دانش آموزان به امری همیشگی و پایدار بدل خواهد شد. آموزش به فنا میرود و فرجام چنین امری بیسوادی و بی تربیتی جامعه خواهد بود.
نظر شما