کردپرس، انفال کلمه ای عربی و نام هشتمین سوره از قرآن مجید و به معنای غنیمت های برجسته جنگ ها و به صورت ویژه غنیمت هایی که از کفار گیرند از جمله قله کوه ها، دریاها، زمین های موات، بستر رودخانه ها و مال است و رژیم بعث صدام نیز از همین نام برای عملیات گسترده و ادامه داری علیه کردهای عراق استفاده کرد.
این عملیات شامل نسل کشی گسترده کردهای عراق و به ویژه ساکنین روستاها بوده و سابقه آن به سال های دور باز می گردد. یک سال و نیم پس از شورش کردها در عراق، برای مطالبه خودمختاری و با روی کار آمدن حزب بعث در سال 1963 میلادی، ارتش عراق با استفاده از خشونت و نیروهای نظامی به مطالبات کردها پاسخ داد. زیرا بر اساس ایدئولوژی این حزب، به جز خود اعراب، تمامی قوم ها و ملت هایی که در مرزهای کشورهای عربی ساکن هستند، میهمان و بیگانه بوده و به عنوان تهدیدی امنیتی محسوب می شدند و بر این اساس نیروهای پیشمرگ کُرد عراقی، تهدید امنیتی درجه یک بوده و ارتش تحت فرمان حزب بعث، تمامی روستانشینان کُرد را به مثابه نیروی پیشمرگ و پشتیبان اساسی این نیروها، دانسته و سعی در نابودی و قلع و قمع آنان داشت.
با این تفکر و ایدئولوژی مقامات امنیتی و نظامی بعث در مناطق کردنشین از اختیار کامل برای کشتار و اعمال خشونت علیه شهروندان کُرد برخوردار بوده و آزادانه اقدام به بمباران روستاها و مناطق کردنشین با استفاده از بمب های خوشه ای و ناپالم و تخلیه روستاها و دستگیری های جمعی در شهرها کرده و از همین زمان سیاست تعریب و تغییر بافت جمعیتی مناطق کردنشین را با کوچاندن اجباری آنان به مناطق مرکز و جنوب عراق و جایگزین کردن آنان با اعراب؛ پیاده کردند.
این حزب بار دیگر و در سال 1968 میلادی از طریق کودتای نظامی زمام امور عراق را در دست گرفته و سیاست های پیشین خود را با شدت و جدیت بیشتری در پیش گرفت و روستاهای بیشتری را در اطراف خانقین، مندلی، دوز، دیالی، کرکوک، دبس، موصل قراج، شنگال و شیخان و به ویژه شهرها و روستاها در اطراف مناطق نفت خیز، تعریب کرد و در مقابل نیز مبارزات کردها در عراق افزایش یافت و در نهایت دو طرف به توافقی در سال 1970 میلادی دست یافتند که بر اساس آن حاکمیت عراق برای اولین بار به حقوق سیاسی و فرهنگی کردها در چارچوب این کشور اعتراف کرد، اما با این حال موضوع اختیارات کردها و نیز مرزهای مناطق کردنشین لاینحل باقی مانده و در سال 1974 دولت عراق، رهبران کردها را خائن و نوکر بیگانه خوانده و این توافق سست برهم خورده و آتش جنگ میان کردها و ارتش عراق بار دیگر برپا شد.
این جنگ ها و اختلافات که حاصل سیاست و ایدئولوژی افراطی حزب بعث بود، زمینه ساز جنایات های پس از آن از جمله انفال و بمباران های شیمیایی شد و از این تاریخ اقدامات نظامی علیه کردها و تعریب با شدت بی سابقه ای با استفاده از درآمدهای نفتی که در اختیار بعث قرار گرفته و صرف خرید سلاح، تانک، جنگنده و تجهیزات نظامی شده بود؛ از سر گرفته شد و طی آن روستاهای بسیاری با خاک یکسان شده و یا به اعراب داده شد.
بنا به مدارکی که پس از سال 1991 و خودمختاری نسبی کردها از عراق، در ادارات و نهادهای امنیتی و نظامی رژیم بعث در مناطق کردنشین، به دست کردها افتاد و در نهادهای بین المللی آرشیو شده، در سال 1977 روستاهای واقع در نوار مرزی عراق با ایران و ترکیه در نواری به عرض 10 الی 20 کیلومتر کاملا نابود شد و ساکنان این روستاها به صورتی هدفمند و از پیش برنامه ریزی شده در اردوگاه هایی که دولت عراق در خارج از شهرها و دور از محل سکونت اصلی آنان برپا کرده بود اسکان داده شدند و پس از این مرحله نیز فعالیت های مسلحانه کردها علیه رژیم شدت بیشتری گرفت و در تمام این سال ها و به ویژه در جنگ عراق علیه ایران، کشورهای غربی از صدام حمایت کرده و به تجهیز هرچه بیشتر ارتش عراق به سلاح های مدرن و کشتار جمعی یاری می رساندند و در مقابل آنچه علیه کردها انجام می داد، حتی در مقابل نسل کشی کسترده انفال، سکوت می کردند.
پس از جنگ و ویرانی های بسیار و کشتارهایی که روی داد از جمله مفقودالاثر شدن 5 الی 8 هزار تن از مردان 12 الی 70 ساله از بارزانی ها در چندین اردوگاه واقع در منطقه قوشتپه نزدیک شهر اربیل، که پس از دستگیری توسط استخبارات بعث دچار سرنوشتی نامعلوم شدند؛ بار دیگر گفتگوهایی میان کردها و صدام آغاز شد که از همان ابتدا محکوم به شکست بوده و دولت عراق حاضر به پذیرش هیچ یک از خواست ها و حقوق کردها نبود و توافقات نیم بند انجام شده نیز با دخالت و اعتراض ترکیه، پافشاری کردها بر مطالبات خود و نیز اختلافات داخلی میان کردها برهم خورده و درگیری ها از سر گرفته شد و زمینه برای نسل کشی انفال هرچه بیشتر مهیا گردید.
همان گونه که طارق عزیز معاون نخست وزیر وقت عراق کردها را تهدید کرده بود اگر با بغداد توافق نکنند؛ پس از پایان جنگ با ایران تمامی نیروهای خود را به مناطق کردنشین اعزام کرده و خاک این مناطق را به توبره می کشند و با این گفته برنامه و نقشه های دولت را برای کردها آشکار کرد؛ از سال 1985 مقامات امنیتی عراقی در مناطق کردنشین بر اساس دستورالعمل هایی سخت گیرانه و خشونت آمیز، از جمله تعطیلی تمامی مراکز آموزشی و درمانی در روستاها، تحریم اقتصادی و اجتماعی روستاهای کردنشین، نابودی روستاهایی که با نیروهای پیشمرگ همکاری می کردند و ممنوعیت ارتباط و تردد میان روستاها و شهرها و دستگیری های گسترده؛ با کردها تعامل داشته و در پی فشارهای شدید بر روستاها بسیاری از ساکنان آن ها خود را به اردوگاه های دولت می رساندند و شمار ساکنین اردوگاه ها که هدف اصلی نسل کشی انفال بودند، افزایش می یافت و اکثریت ساکنین اردوگاه ها نیز طی مراحل بعدی انفال به دیگر مناطق عراق منتقل و قتل عام شدند.
گرچه گفته می شود که سال 1988 میلادی آغاز عملیات انفال بوده، اما واقعیت این است که آنچه طی این عملیات انجام شد از جمله نابودی روستاها و کشتارهای دسته جمعی از سال ها پیش از آن و طبق برنامه آغاز شده و انفال سومین مرحله از نسل کشی کردها توسط بعث بود.
رژیم بعث طی نشست های صدام با فرماندهان امنیتی و نظامی برنامه ریزی دقیقی را برای این عملیات انجام داده و تمامی نیروها، تجهیزات مورد نیاز از جمله سلاح های سبک و سنگین، تانک، هواپیما، جنگ افزارهای شیمیایی و کشتار جمعی، بودجه و غیره را محاسبه و آماده کرده بود و بنا به مدارکی که پس از سقوط این رژیم به دست آمد، 50 هزار نیروی ارتش بعثی در این عملیات به کار گرفته شدند و علی حسن مجید پسر عموی صدام، به عنوان عضو شورای فرماندهی انقلابی با اختیار کامل فرماندهی عملیات را، تحت نظارت مستقیم صدام بر عهده گرفت و به دلیل به کار گیری مکرر سلاح های شیمیایی و میکربی علیه کردها، به علی شیمیایی معروف شد .
نیروهای دیگری هم تحت عنوان مستشار به نیروهای عراقی در انجام این عملیات کمک می کردند که عبارت بودند از کردهایی که وارد رژیم بعث شده و در کشتار کردها با این نیروها همکاری کرده و گاها در قساوت و بی رحمی از آنان نیز پیشی می گرفتند. بخشی از این نیروها سربازهای کُردی بودند که از ارتش عراق فراری شده و در مناطق کردنشین و میان نیروهای پیشمرگ پنهان می شدند، اما احزاب کُردی، به دلیل فقدان امکانات، قادر به تامین و سازماندهی آنان نبوده و رژیم بعث با توجه به در اختیار داشتن توان مالی و تسلیحاتی توانست آنان در اختیار گرفته و تحت عنوان گردان های پیاده سبک، که از سوی روسای عشایر کُرد اداره می شد، سازماندهی کند.
هریک از این گردان ها توسط رهبران عشایر و یا بزرگان خاندان ها اداره شده و در حالی که در ظاهر نیروهایی کُرد و تحت فرمان این عشایر و خاندان ها بودند، رفته رفته بیشتر تجهیز شده و در اختیار بعث قرار می گرفتند و در سال 1986 صدام، نام آنان را به گردان های دفاع وطنی تغییر داد و وظیفه آنان حفاظت از نیروهای عراقی، کنترل راه های ارتباطی مناطق کردنشین برای جلوگیری از تردد روستاییان و نیروهای پیشمرگ و مشارکت در یورش به روستاهای کردنشین و جنگ با نیروهای پیشمرگ بود و افراد زیادی حتی از مبارزین و فعالین کُرد و تحصیل کردگان نیز در میان آنان بودند.
نکته جالب توجه در مورد این نیروها این است که در عین همکاری با ارتش بعثی با نیروهای پیشمرگ نیز به صورت پنهانی همکاری کرده و به آنان نیز کمک می کردند و از سوی احزاب کُرد به کار گرفته می شدند، به صورتی که پس از سقوط رژیم بعث به گفته محمود سنگاوی عضو شورای رهبری یکیتی و از پیشمرگ های پیشکسوت این حزب، رهبران کُردها از جمله رهبران حزب دمکرات و اتحادیه میهنی تصمیم به بخشودن آنان حتی افرادی که در کشتار کُردها دست داشتند گرفتند، آنهم در حالی که این نیروها نقش موثری در نسل کشی داشته و به عنوان پیش قراول نیروهای عراقی به روستاها که هدف اصلی انفال بود، یورش می بردند.
هنوز هم برخی بازماندگان انفال و فعالین در اقلیم این دو حزب را به حمایت از مستشاران متهم کرده و اعلام کرده اند 285 تن از مستشاران در اقلیم آزادانه زندگی کرده و علیرغم اعتراضات بازماندگان انفال، هیچ اقدامی برای محاکمه و بازخواست آنان انجام نشده است.
اولین مرحله نسل کشی، نابودی روستاها و تجمیع ساکنان آن ها در اردوگاه های اجباری بود و این اقدام کشتار آنان را برای علی حسن مجید تسهیل کرد و او در این راستا به مستشارها و مختارین روستاها دستور داده بود باید تمامی روستاها حتی آن هایی که با بعث همکاری می کردند، تخلیه شوند و در غیر این صورت هدف حمله شیمیایی وی قرار می گیرند.
اولین حمله شیمیایی رژیم بعث صدام علیه کردها در روستاهای بالیسان و شیخ وسان نزدیک شهرک دوکان در غرب سلیمانیه و تاریخ 16 آوریل 1987 صورت گرفت و موجب کشته شدن دسته جمعی 320 نفر و مجروح شدن شمار بیشتری شد و پس از آن بمباران شیمیایی مناطق کردنشین آغاز شده و ده ها منطقه مورد حمله قرار گرفت و علی حسن مجید طی فرمان شماره 4008 همه روستاهای مناطق کردنشین را منطقه ممنوعه و منطقه جنگی اعلام کرد که باید به صورت مداوم هدف حمله شیمیایی قرار گرفته و شلیک به افراد در آن ها آزاد بوده و تردد به صورت کامل ممنوع شده و بر اساس این فرمان هر فرد ذکور کُردی که در سنین 15 الی 70 ساله، در این مناطق دستگیر می شد، می بایست پس از بازجویی تیرباران شود و تصرف تمامی سلاح های به دست آمده برای مستشاران نیز مجاز بود و این فرمان پایه و اساس تعامل و برخورد رژیم صدام با تمامی روستاییان کُرد بوده و افراد بسیاری با استناد به آن به آسانی و بدون محاکمه از سوی سربازان عراقی تیرباران می شدند.
یکی دیگر از اقدامات بعث برای نسل کشی، استفاده از سرشماری به عنوان دومین مرحله نسل کشی بود و در سرشماری سال 1987 شورای فرماندهی انقلابی عراق، دستور داد که اگر مشخصات فردی که در این سرشماری ثبت نشود، وی دارای تابعیت عراقی نبوده و با وی به عنوان فردی بیگانه در این کشور برخورد می شود که بدون موافقت دولت وارد این کشور شده و از هیچ حق و حقوق قانونی و شهروندی برخوردار نخواهد بود و به موازات این قانون دستور داده شد که اولا ماموران آمار گیری حق ورود به هیچ یک از روستاهای کردنشین را نداشته و دوما روستاییان نیز بنا به فرمان 4008 حق سکونت در روستاهای خود و یا تردد و آمدن به شهرها را نداشته و تمامی راه ها برای آمار گیری از آنان بسته شده و به این ترتیب نام و مشخصات صدها هزار روستایی کُرد در سرشماری ثبت نشده و از روز 17 اکتبر 1987 به عنوان فردی بیگانه در عراق محسوب شده و از هر گونه حق قانونی محروم شده و در کشتارهای انفال نیز نامی از آنان ثبت نشد.
پس از پایان این دو مرحله نیز، انفال در سال 1988 آغاز شد؛ انتخاب نام انفال برای عملیات نسل کشی کردها از سوی دولت عراق برای حلال کردن خون کردها و معرفی آنان به عنوان کافرانی که مستحق غارت و مجازات هستند بوده و رژیم بعث سعی داشت از این طریق عملیات خود را مانند غزوات پیامبر اسلام (ص) جلوه داده و غارت مال و اموال کردهای قربانی انفال را، امری مجاز نشان دهد.
ادامه این گزارش را در بخش دوم مطالعه فرمائید.
نظر شما