یادی از استاد غلامرضا رشیدیاسمی، دانشمند نامدار کُرد

سرویس کرمانشاه _ جامعه هنرمندان اسلام آبادغرب در مطلبی به جایگاه علمی، ادبی، فرهنگی، اجتماعی و میهنی زنده یاد استاد غلامرضا رشیدیاسمی دانشمند فرهیخته و نامدار کُرد پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

خبرگزاری کردپرس _ میرزا غلامرضا رشیدیاسمی ـــ استاد تاریخ دانشگاه تهران، نویسنده، عضو فرهنگستان ایران، عضو انجمن ادبی ایران، مورخ، مترجم و شاعر معاصر ایران ـــ در ۲۹ آبان ۱۲۷۳ در گهواره هارون آباد ( بعداً شاه آباد و سپس اسلام آباد) دیده به جهان گشود. پدرش محمد ولی خان میرپنج[۱]، فردی باسواد، شاعر، نقاش و خوشنویس بود و مادرش نورتاج خانم فرزند شاهزاده محمد باقر میرزا خسروی، نوه محمدعلی میرزا دولتشاه، فرزند ارشد و خوشنام فتحعلی شاه قاجار است که گفته اند از فضل و ادب بهره وافر داشته است.[۲] محمدباقرمیرزا معروف به نخبه الشعراء، صاحب دیوان اشعار و مؤلف رمان تاریخی شمس و طغرا، یکی از نخستین رمان های فارسی بود. پیرامون اجداد و خاندانش گفته است: «ما از طایفه گورانیم که از عشیره بزرگ کُرد است. اجداد ما که تا بیست و چهار پشت اسم و رسم آنان را می دانم از ناحیه دول شمشیر یا دره شمشیر کُردستان به جانب خاک کرمانشاهان آمده و در گوران مسکن گزیده به ریاست آن ایل که مرکزش قصبه با صفای گهواره است، رسیده اند».[۳]

رشیدیاسمی که در افواه به رشید معروف بود، در زادگاهش تحصیلات مقدماتی را به انجام داد[۴] و سپس در تهران به دبیرستان سن لوئی رفت و تحصیلات مُرتبی کرد و زیر نظر کسانی چون نظام وفا[۵] به خوبی آموخت و به قول خودش، بیدار شدن طبع خفته اش مرهون افسون بیان او بود. در سال ۱۳۰۰ به پاریس رفت و به تحصیلات عالیه پرداخت. پس از بازگشت از فرانسه، همکاری گسترده ای با مجامع علمی داخل کشور و حتی آموزش و پرورش که آن زمان وزارت معارف می گفتند، دنبال کرد. در نخستین تلاش فرهنگی اش، «جرگه دانشوری» را تأسیس کرد که پس از مدتی با کمک ملک الشعراء بهار به انجمن دانشکده تبدیل شد و در آن علاوه بر بهار با سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی، ادیب نیشابوری و دیگران همکاری می کرد و مقالات زیادی در مجله انجمن به چاپ رساند.

در سال ۱۳۰۰، سلسله مقالاتی انتقادی در شفق سُرخ[۶] نوشت که بسیار مورد توجه قرار گرفت و مایه شهرت ادبی او شد. روزنامه ها، نشریات ادبی و مجلات علمی مانند ایران، نوبهار، آینده، تعلیم و تربیت، ارمغان، مهر و فرهنگستان صدها مقاله از او به چاپ رساندند. اما اتفاق علمی مهم زندگی اش این بود که در سال ۱۳۱۲ استاد تاریخ اسلام دانشگاه تهران شد و یک عمر در این دانشگاه خدمت کرد. با تأسیس فرهنگستان زبان فارسی در سال ۱۳۱۴ نیز عضو پیوسته آن شد. در همین سال به مصر رفت و عضو افتخاری فرهنگستان مصر نیز شد. او تسلط خوبی به عربی، فرانسه، انگلیسی و پهلوی داشت.

رشیدیاسمی بر اثر ذوق فطری و همنشینی با استادانی چون بهار به سرودن شعر هم روی آورد؛ اگرچه پیشتر به لطف نظام وفا طبع شاعری اش برانگیخته شده بود. او در شاعری، سبک قدما را دنبال می کرد و به شیوایی تمام شعر می‌سُرود. اگرچه تنها در سبک سنتی می سُرود، اما از نخستین کسانی بود که لزوم نوآوری در شعر فارسی را درک کرد و به اشعار خود مضامین نو داد و به قول ریاحی، «یکی از حلقه های زنجیری است که امروز را به سخن دیروز می پیوندد».[۷] در مجله وحید، پیرامون سبک شعری او آمده که «رشید از شعرای بزرگ و تراز اول و یکی از پیشروان تجدید ادبی به شمار رفته، ‌در قصیده سبکی آمیخته از خراسانی و عراقی داشت، ‌قصایدش دارای سنگینی و انسجام و در عین حال سادگی و روانی است و اغلب قصاید و قطعات خود را با مضامین جدید به سبک قدیم می سرود. در اوصاف طبیعت نیز تشابهات لطیف و نغز آورده و رنگآمیزی های بدیعی به کار برده، توصیف حالات درونی از قبیل غم و شادی را با کمال مهارت و لطف مضمون، بیان کرده است، غزلیاتش مملو از سوز و گداز و وجد و حال است و گاه گاهی اشعارش را از حکمت، فلسفه و عرفان چاشنی زده است.»[۸]

او علاوه بر تألیف و تحقیقات برجسته، به سبب تسلط بر زبان‌های عربی، فرانسه، انگلیسی و پهلوی، ترجمه های ارزشمندی در زمینه تاریخ و ادبیات ایران از خود به یادگار گذاشت که هنوز از منابع ارزشمند پژوهشگران به شمار می آیند. رشید، زبان پهلوی را نزد ارنست هرتسفلد، باستانشناس شهیر آلمانی، آموخت و چندین رساله به این زبان ترجمه کرد. در مجموع، ۳۸ اثر از خود بجا گذاشت که شامل ۱۲ تألیف، ۱۰ تصحیح متون و حاشیهنویسی و ۱۶ ترجمه می شود. مهمترین آنها از این قرار است:

احوال و آثار ابن یمین ۱۳۰۴

سلامان و ابسال جامی (تصحیح) ۱۳۰۶

نصایح فردوسی ۱۳۰۶

اندرزنامه اسدیطوسی (تصحیح) ۱۳۰۶

قانون اخلاق ۱۳۰۷

دیوان هاتف اصفهانی (تصحیح) ۱۳۰۷

تاریخ قرن هیجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون آلبر ماله (ترجمه) ۱۳۱۰

تاریخچه نادرشاه مینورسکی (ترجمه) ۱۳۱۳

اندرز اوشنر داناک (ترجمه از پهلوی) ۱۳۱۳

ارداویرافنامه (ترجمه از پهلوی) ۱۳۱۴

اندرز آذرباد مارسپندان (ترجمه از پهلوی) فاقد تاریخ

آثار ایران گدار (ترجمه) ۱۳۱۴

تاریخ ملل و نحل شهرستانی (ترجمه) ۱۳۱۵

تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون (ترجمه) ۱۳۱۶

آیین نگارش تاریخ ۱۳۱۶

ایران در زمان ساسانیان آرتور کریستنسن (ترجمه) ۱۳۱۷

تاریخ مختصر ایران (کتاب درسی آموزش و پرورش) ۱۳۱۸

دیوان مسعودسعد سلمان (تصحیح و تحشیه) ۱۳۱۹

احوال و آثار سلمان ساوجی، فاقد تاریخ

کُرد و پیوستگی نژادی و تاریخ او ۱۳۱۹

آئین دوستیابی دیل کارنگی (ترجمه) ۱۳۲۰

مقام ایران در تاریخ اسلام مارگولیث (ترجمه) ۱۳۲۱

دیوان اشعار ۱۳۳۶

علی دشتی در وصف او نوشته است: «شاعر بود، ادیب بود، محقق بود، و در جان خویش تشنگی خاموش نشدنی به کسب معرفت و کمال داشت، و از همه برتر، به مکارم روحی آراسته بود. لکه بخل و کینه و حسد و خبث در زمینه اخلاقی در او دیده نمی شد. هیچ گاه دستخوش احساسات و هیجان های روحی نمی شد. پیوسته عاقل و در هر امری متعادل بود. ... در مقابل پیشامدهای نامطوب و فتنه خیز، شیوه او گذشت و تبسم و بی اعتنایی بود».[۹] رشید تا بود، در کوشش و تلاش بود [و] ... پس از آن همه کوشش و تلاش، چند سال پیش از مرگش ... از خود پرسیده بود: «نمیدانم عمل من صحیح بوده یا نه، به خود ظلم کرده ام یا نه، ولی این مقدار محقق است که اختیار با من نبوده و ایستادن برایم امکان نداشته است».[۱۰]

نصرالله فلسفی میگوید: «رشید بسیار مهربان، مؤدب، نکته سنج، باهوش و شیرین سخن بود. با هر کس مطابق دل و روح او سخن می گفت. زبان به بدگویی دوستان نمی گشود و در متانت، خویشتنداری، حسن سلوک، شیرین زبانی و مردمداری، در میان رفقای ما، مثل او کم بود».[۱۱]

استاد جلال‌الدین همایی می‌نویسد: «رشیدیاسمی جامع چندین هنر و دارای چند رشته فضل و کمال بود که هر کدامش به تنهایی موجب ارجمندی و قدر و قیمت اشخاص می‌گردد.»[۱۲] همو باز فرماید: «در میان چندین گوهر تابناک گرانبهای شعر و فضل و ادب که در این چند سال اخیر یکی بعد از دیگری از دست ما به در رفتند و پرتو فروغبخش خود را از این جهان باز گرفته و به رحمت حق پیوستند، رشیدیاسمی تابش و ارزشی دیگر داشت. سرمایه هنر و کمالات رشیدیاسمی منحصر به همین شعر و شاعری نبود، بلکه نویسنده ای زبردست هم بود، استاد تاریخ و جغرافیا نیز بود. علاوه بر فنون ادبیات و تاریخ که رشته تخصصی او محسوب می شد، از علوم منطق و فلسفه و کلام نیز بهره داشت. مخصوصاً فلسفه و عرفان شرقی را به اندازه ای که برای ادیبان فاضل دربایست است نزد فضلای قدیم تحصیل کرده بود. تاریخ ادیان و مذاهب و فن معرفت ملل و نحل را هم مدتی در دانشکده ادبی و معقول و منقول تدریس می کرد. در تصحیح دواوین و شرح احوال گویندگان قدیم اهلیت تحقیق و اظهارنظر داشت. نمودار این هنرش دیوان مسعود سعد است که با تصحیح و مقدمه و تعلیقات وی به طبع رسیده و از نسخ چاپ شده دیگر صحیح تر و کامل تر است. دو زبان انگلیسی و فرانسه را به خوبی می دانست و از هر دو به زبان فارسی فصیح بلیغ ترجمه می کرد. خط و زبان پهلوی را هم به اتفاق عده ای از فضلای معاصرش مانند مرحوم ملک الشعرای بهار از حوزه درس و سخنرانی های هرتسفلد آلمانی آموخته بود. . . . رشیدیاسمی از آن عقل که چشمه اش در درون جانست نیز بهره کافی و حظ وافی داشت.»[۱۳]

استاد ایرج افشاریزدی، پژوهشگر بزرگ تاریخ و ادبیات فارسی، نوشته است: «از سال ۱۲۹۵ خورشیدی تا سی سال پس از آن، رشیدیاسمی دست از تحقیق و ادب برنگرفت، درس گفت، کتاب نوشت، ‌ترجمه کرد، ‌سخن راند و شعر سرود و در طول عمر نسبتاً کوتاه خویش، ‌آثار متنوع و ارزندهای به یادگار گذاشت و با کوشش بیدریغ در راه اعتلای ادب و فرهنگ ایران، جسم و جان خود را فرسود.».[۱۴]

رشیدیاسمی مسافرت های علمی مهمی به عتبات عالیات، فلسطین، مصر، هند و فرانسه نمود. از جمله، در سال ۱۳۲۴ به فرانسه رفت و تحصیلات خود را در دکترای تاریخ تکمیل نمود.

این شاعر و نویسنده نامدار سرانجام در اسفند ۱۳۲۷ هنگام سخنرانی در تالار فردوسی دانشکده ادبیات درباره تأثیر حافظ بر گوته، دچار سکته شد و سه سال بعد در اردیبهشت ۱۳۳۰ در حالی که تنها ۵۶ سال داشت، چشم از جهان فرو بست. او را در آرامگاه ظهیرالدوله در کنار بزرگان ادب فارسی به ‌خاک سپردند. روی مزارش این ابیات جلب توجه می کند:

نسیم آسا ازین صحرا گذشتیم

سبک رفتار و بی پروا گذشتیم

به پای کوشش از دیروز و امروز

گذر کردیم و از فردا گذشتیم

کنون در کوی ناپیدا خرامیم

چو از این صورت پیدا گذشتیم

رشید! از ما مجو نام و نشانی

که از سرمنزل عنقا گذشتیم

مهدی حمیدی شیرازی، استاد فقید دانشگاه تهران، در رثای او چنین سُروده است[۱۵]:

ای رشید عزیز من که هنوز

روی تو رنگی از مزار نداشت

زود کردی سفر که شهر سخن

چون تو بسیار شهریار نداشت

بر تو گریم از آنکه ملک سخن

چون تو بس مرد نامدار نداشت

محیط زندگی رشیدیاسمی پر از فضل و فرهیختگی بود. علاوه بر مجموعه ای از برجسته ترین استادان ادب و هنر و تاریخ که در دانشگاه تهران و فرهنگستان و جاهای دیگر با آنان در ارتباط بود، خانواده او هم در مسیر علم و فرهنگ و هنر قرار گرفته و با فرهنگ و هنر ایران پیوند یافته بود که از آن میان، می توان به روح الله خالقی، استاد و نام بزرگ موسیقی ایران اشاره کرد که باجناقش بود.[۱۶] بسیاری از بزرگان تاریخ و ادب ایران نیز از شاگردان او بودند که از آن میان می توان به محمدابراهیم باستانی پاریزی، تاریخدان برجسته، اشاره کرد.

در کشور ما، در جاهایی به یاد و نام استاد رشیدیاسمی زینت بخشیده و عزیز داشته اند. در اصفهان، در کنار خیابان استاد شهریار، خیابان استاد رشیدیاسمی هم هست. در کرمانشاه هم خیابانی به نام او هست. در تهران، خیابان میان بزرگراه کُردستان و خیابان سئول، خیابان استاد رشیدیاسمی نام دارد. در اسلام آباد که شهر و دیار استاد رشیدیاسمی است، کوچه ای کوتاه و پَرت به نامش کرده اند. کتابخانه هم در جاهای مختلف به نام وی هست. در تهران، اسلام آباد، و برخی جاهای دیگر، کتابخانه هایی به نام استاد وجود دارد. پیشتر در محله باغ فردوس تجریش در تهران، در جای کنونی موزه سینما، دبیرستان رشیدیاسمی بوده است. به افتخار ادب و بزرگی استاد رشیدیاسمی، ده ها انجمن ادبی و محفل شعر و سخن نیز در کشور به نام او مزین شده اند. در استان کرمانشاه، روز تولد او را روز شعر و ادبیات نامگذاری کرده اند.

[۱]رشیدیاسمی درباره پدرش می گوید: «پدرم باسواد و خوشخط و تحصیلکرده بود، نقاشی خوب میکرد. قدری هم فرانسه میدانست، با کتابهای جدید و روزنامههای وقت حبلالمتین و قانون و ثریا و اختر سروکار داشت. صاحب طبعی لطیف بود. غزل نیکو میگفت. از آثار متقدمین مقدار کثیری در خاطر داشت. اگرچه تحصیل منظمی در حکمت و عرفان نکرده بود، فطرتاً بضاعتی حکیمانه و سیمایی متفکر داشت. در شاعری «نصرت» تخلص میکرد . . .». ر. ک.: غلامرضا رشیدیاسمی، «چگونه شاعر شدم؟»، مجله امید، ۱۳۲۳.

[۲] به نقل از: اردشیر کشاورز، رجال و مشاهیر کرمانشاهان. کرمانشاه: طاقبستان، ۱۳۸۲، ص ۸۰.

[۳] رشیدیاسمی، همان.

[۴] یکی از مسائل نسبتاً مهم در مطالعه زندگی رشید، تحصیلات مقدماتی اوست. خود در مطلبی برای مجله امید آورده که «دوره زندگی من از لحاظ ادبی دو قسمت است: یکی تا حدود ۱۷ سالگی که در صحراها و دهات ولایت خود کرمانشاهان به سر می بردم. دیگر دوره ای که به تهران آمده و تحصیل مُرتبی کرده ام». باز در همین جا می گوید: «... و به وسیله معلمین خصوصی، ادبیات و فارسی و مختصری فرانسه و مقدمات عربی را آموختم». رشیدیاسمی، همان. علاوه بر این، مادر و دایی رشیدیاسمی هم بسیار باسواد بودند و به امر تحصیل وی میپرداختند. بر اثر این محیط فرهیخته پیرامونش و نیز ممارست خودش، مسلماً بسیار بیش از همسالانش میآموخت.

[۵] نظام الدین وفا آرانی (۱۲۶۶-۱۳۴۳) معروف به «نظام وفا» از نویسندگان و شاعران معروف ایران است.

[۶] روزنامه معروف آن روزگار به مدیریت علی دشتی که معمولاً تند و انتقادی بود.

[۷] از مقدمه محمدامین ریاحی بر دیوان رشیدیاسمی، تهران، مهر ۱۳۳۶.

[۸] سیف الله وحیدنیا، مجله وحید، تیر ۱۳۵۱.

[۹] علی دشتی، روزنامه اطلاعات (ویژه نامه رشیدیاسمی) (۱۲ مهر ۱۳۵۳)؛ به نقل از: یحیی آرین پور، «رشیدیاسمی (غلامرضا)» در از نیما تا روزگار ما: تاریخ ادب فارسی معاصر، ج ۳ (تهران: زوار، ۱۳۷۴)، ۱۴۰.

[۱۰] رشیدیاسمی، همان.

[۱۱] نصراللّه فلسفی، «مرگ رشید»، ماهنامه اطلاعات، ش ۳ (خرداد ۱۳۳۰).

[۱۲] مقدمه استاد جلالالدین همایی بر دیوان رشیدیاسمی. تهران: ابن سینا، ۱۳۳۶.

[۱۳] همان

[۱۴] ایرج افشار، نادرهکاران: سوگنامه ناموران فرهنگی و ادبی ، ۸۹-۱۳۰۴، ج یکم. تهران: انتشارات دکتر محمود افشار و انتشارات سخن، ۱۳۹۸، ص ۱۰۹.

[۱۵] مهدی حمیدیشیرازی، زمزمه بهشت. تهران: بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه، ۱۳۳۳، صص ۸۴-۸۱.

[۱۶] به نقل از: نعمت خدایاری، نگین سبز زاگرس (گهواره). کرمانشاه: طاقبستان، ۱۳۹۱، ص ۳۴۱. این کتاب، منبع بسیار ارزشمندی در باب نسب شناسی خاندان رشیدیاسمی است.

تهیه و تنظم: جامعه هنرمندان اسلام آبادغرب

کد خبر 2762299

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha