قوام هر جامعه ای در اساس وابسته به مناسک، گفتمان ها، الگوهای راهبردی و نهادهایی است که موجبات انسجام آن را فراهم آورده اند. همین عناصر هستند که ترکیب اجتماعی، قوام یافتگی و مدیریت و فهم پذیری را تحقق می بخشند؛ در غیر اینصورت جامعه چیزی نیست جز یک کلونی انسانی در محیطی جغرافیایی. بدون این عناصر جامعه یک مفهوم تهی بیش نیست.
در میان این عناصر، جایگاه مناسک از اهمیت بالایی برخوردار است. آنچه مفهوم خالی جامعه را پر می کند وجود انواع گفتمان ها، سرمایه ها، نهادها و ارتباطاتی است که حول آنها و به ویژه در درون مناسک به چشم می آید.
مناسک را در اساس می بایست بخیه کننده و وصله کننده تمام غیابها و شکافها و در عین حال تهی بودگی هایی نامید که لازمه حیات اجتماعی است. وجود مناسک از این جهت اهمیت دارد که تجربه یکسان زندگی افراد را به تجربه ای اجتماعی و به یک رویداد مبدل می کند. وجود مناسک جامعه را از خالی بودگی می رهاند و آن را از اجتماع انسانی به جامعه در معنای واقعی تبدیل می کند.
مناسک، نمایش و عملیاتی کردن همبستگی و انسجام اجتماعی هستند در لحظه ای از زمان. به همین دلیل بعضی از مناسک از حیث قوام یافتگی برای اجتماعات انسانی ضرورت هستی شناختی دارند. آن دسته از مناسک اجتماعی که این ضرورت را به نمایش می گذارند در اساس "مناسک پُر" هستند و قدمت آنها به قدمت جوامع است.
مناسکی چون مجالس عزاداری، شادی و ... همان مناسک پُری هستند که تبدیل تجربیات فردی به اجتماعی و ایجاد سهیم شدگی عمومی در یک حادثه را رقم زده اند. چنین مناسکی از این حیث پُر دانسته می شوند که از طرفی خود مسبب ایجاد انتظاری اجتماعی از افراد انسانی به عنوان یک جامعه بوده و از طرف دیگر شکافهای ناشی از یک رویداد و حادثه را در دل جامعه پُر می کند. بر این اساس مناسک درست در خلاءها، فقدانها و شکاف ها سربرمی آورد و ضرورت می یابد.
شرایط جامعه و جایگاه مناسک بعد از پدیده ویروس کرونا در سال 2020 اهمیت و جایگاه قابل توجهتری یافته است. پس از شیوع سریع و پیشگیری ناپذیر این ویروس در مدت زمان بسیار کوتاه، به سرعت مناسک اجتماعی از سوی نهادهای مدیریتی ممنوع و محدود گردید. مکانهای مذهبی و عقیدتی، تعطیل و مسئله فاصله اجتماعی (عنوانی که به شدت ضد اجتماعی به نظر می رسد) راه را برای جدایی و فاصله مردم از همدیگر هموارتر ساخت.
شتر مرگ در غمناک ترین وضعیت آن، جلو در همه خوابیده است. مراسم و مناسکی تحت عنوان مجالس سوگواری و عزاداری وجود ندارد و این خود مرگ را بیش از یک گذر به یک فاجعه مبدل کرده است. در حالیکه نقش مناسک کاهشِ شدت ترومای ناشی از مرگ و تلاشی اجتماعی بود برای فراموشی این حادثه.
شاید بسیاری از مردم کاهش این مناسک و حذف آن را از جامعه به فال نیک بگیرند و خرجهای سرسام آور این مناسک را بهانه ای مبارک برای جهان بدون مناسکِ پس از کرونا در نظر بگیرند، اما فقدان مناسک در حقیقت از بین رفتن همه آن قوامی است که جامعه را سرپا نگاه داشته است. این مسئله برای دیگر مناسک همانند عبادت، شادی و ... نیز صادق است.
کرونا غیر از یک تهدید فیزیولوژیکی، تهدیدی اساسی بوده برای پایان دادن به تمام مناسکی که جمعیت های سیال مردم را به جامعه مبدل کرده بود. مجموع تمام این مناسک ما را در زندگی کنار هم و در برابر تهدیداتی که همواره جامعه را تهدید می کند، مصون می کند. هر چه جامعه ای از وجود این مناسک تهی تر باشد، احتمال کلونی کردن و استعمار آن از سوی نهادهای تهدیدکننده راحت تر است. چیزی که لوفور آن را تروریسم زندگی روزمره و هابرماس، استعمار زیست جهان می نامد.
نظر شما