هنر به شکل عام و موسیقی به صورت خاص در دوران قبل از انقلاب مکانیکی ( قرون هیجده به پایین) دارای جایگاهی قدسی بود، اثر هنری در واقع قابل تکثیر نبود و در هرجایی قابل مشاهده و نبود. براین اساس امکان استفاده تودههای مردم و نقد آن هم مهیا نبود.
در نظر والتر بنیامین امروزه در عصر تکثیر مکانیکی آثار هنری، یکه و یگانه بودن این آثار از میان رفته است. در سده ۱۹ و با ظهور تکنولوژی تکثیر انبوه در قالب دوربین عکاسی و یا الواح مغناطیسی صوتی ضربهای کاری بر پیکر متافیزیکی در حوزه هنر وارد شد و به طور کلی اصالت یگانگی و بی همتا بودن اثر هنری جای خود را به کثرت نسخههای تکثیری داد و از این رهگذر کنش هنری از بند مفاهیم آیینی و مذهبی و انحصار یک طبقه فرادست گسست و منشاء خلاق و نوآورانه به خود گرفته و به طور کلی هنر به جای رسالت آئینی و مناسکی، ماهیتی اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی پیدا کرده و چتر خویش را بر تودههای مردم و یا فرودستان نیز گسترده کرد. اکنون دیگر اصل فرهنگ را میتوان در میان بسترهای طبقه متوسط جامعه جستجو کرد.
بنیامین از این وضعیت با تعابیری چون «قداستزدایی»، «اصالت زدایی» و یا «هاله کُشی» از کارهای هنری یاد میکند. قداست و هالهی مقدسی که دیروز کارهای هنری را در بر میگرفت امروزه به لطف تکنولوژی عظیم کپی و تکثیر از میان رفته است و آثار هنری در دسترس همگان قرار گرفته است. یعنی به شنونده و بیننده این امکان را داد تا با اثر هنری رو به رو شده از آن برای تفریح و سرگرمی و یا حتی سیاست و اقتصاد و منفعت لذت ببرد.
از آنجا که قبلا آثار هنری، در مذهب و در مراسـم و آداب مذهبی ریشه داشتند، حالت خاصی به خود گرفته اند که حاکی از قدرت و انحصاری بودن و یگانگی آن از نظر زمان و مکان است. اما هنر بازتولیدپذیر جدید امکان تجربه هنری را به میان تمامی تودههای مردم برده و می تواند تجربه جمعی را که هنر نخبهگرا از انسان مدرن دریغ داشته شده به او بازگرداند.
براین اساس بطور کلی تمایز بین موسیقی قداستمحور (فاخر) و موسیقی مکانیکی ( کوچه بازاری) در ۲ تجربه متفاوت قابل تبیین هست. موسیقی نوع اولی تجربه و سیر و سلوکی ردایی به خود گرفته بود و مخاطب برای شنیدن آن در مناسک و جایگاه ویژهای حضور مییافت و تجربه مزبور را به صورت حکایت برای دیگران نقل میکرد. اما در نگاه دوم و به مدد پیشرفتهای صورت گرفته عصر تولید مکانیکی، آثار هنری از شکل یکتا و آئینی خود به سمت موسیقی سفارشی و تکثیری (کوچه بازاری) تغییر ماهیت داد.
این بازتولید مکانیکی منجر به رشد نوعی بحث دموکراتیک در بین توده مردم شد. چرا که با تکثیر اثر و انتشار آن بین عموم مردم، اثر در دسترس همگان قرار گرفته و امکان ابراز نظر و نقد برای مردم شکل گرفت.
امروزه از هر اثر هنری موسیقایی، به سرعت و در کیفیت مختلف هزاران نسخه تکثیر می شود و در دسترس همگان قرار میگیرد و از سویی نیز وسایل ارتباط جمعی عمومی به پخش اثر دست زده و این امر گرچه از نظر بنیامین منجر به از دست رفتن منش اصلی هنر یا اصالت اثر هنری میشود اما او این تکثیر مکانیکی موسیقی را نه باعث تنزل آن بلکه باعث ارتقاء و موجب افزایش ذوق هنری و زیباییشناختی جامعه میداند.
هنر (موسیقی) در اثر این فرایند از دست طبقه معدود نخبگان و نظارت سرمایه خارج شده و به توده مردم راه یافته و دارای کارویژههای مختلف فرهنگی، سیاسی و یا اقتصادی میشود. به عبارتی مفهوم «هنر برای هنر» در این دوره خالی از معنا شده و فلسفه تولید و تکثیر آثار هنری دچار تغییر ماهیتی اساسی میشود.
ناگفته نماند در برابر بنیامین، آدُرنو با رویکردی مارکسیستی، موسیقی عامهپسند و مردمی را در مقایسه با موسیقی فولکلور اصیل و موسیقی هنری به باد انتقاد گرفته و آن را صرفا ساخته و پرداخته نظام سرمایهداری برای جذب مشتری بیشتر و از خودبیگانهسازی تودههای مردم میداند.
نظر شما