خبرگزاری کردپرس _کریم کریم پور چهره نام آشنای فرهنگ کردی در دیار کرمانشاه هم از میان ما رفت. نویسنده کتابهای مهم و خواندنی تقویم ایلیاتی کرمانشاه، فرهنگ خوەرهلات، لالایی در ادبیات کردی کلهری، گلاره و افسانه کلەوا،دستور زبان تطبیقی گویشهای زبان کردی و دستور زبان کردی کرمانشاهی( کلهری)، آرام و در سکوت از میان ما رفت.
مرگ بزرگان و فرهیختگان، جملگی سخت است، اما داغ مرگ عاشقان بی ریایی که به دور از هیاهوی سیاست و ایدئولوژی و بری از سودای شهرت و ثروت و قدرت، در کنج خلوت، مشغول خدمت به زبان و فرهنگ ملت خود هستند،بسی اندوهناک تر است. ما دانشگاهیان و دانشجویان عادت کرده ایم که در کتابخانه یا کامپیوتر خود کتاب و مقاله بخوانیم و به آنها ارجاع دهیم و پژوهشی منتشر کنیم یا در فضای حقیقی و مجازی له یا علیه هم بنویسیم و از این غافلیم که منبع و خوراک خام پژوهش ما را مردان بی ادعا و گمنامی چون کریم کریم پور فراهم کردەاند.
زهی افسوس که او خیلی زود از میان ما رفت. سخت اندوهگین از رفتن مردی ام که بخشی از مواد خام کتاب فولکلور و تاریخ کرد را با استناد به کتابهای او فراهم آورده ام.
کریم پور دیگر در میان نیست که ما را به اعماق فرهنگ کردی کلهری و فرهنگ گرمسیر کرد ببرد و به ما از افسانه پیرزنی بگوید که عزرائیل به قصد قبض جانش در فصل زمستان سراغ او میرود. پیرزن از او میخواهد که در فصل زمستان و یخبندان او را نکشد و او هم میپذیرد و بهار برمیگردد. پیرزن به او میگوید که فصل بهار است و مَشک پر از کره است و از عزرائیل میخواهد او را نکشد و او هم میپذیرد. در تابستان هم به بهانه رسیدن میوهها از عزرائیل مهلت میخواهد و هنگامی که عزرائیل در پاییز برمیگردد به او میگوید فرزندم پاییز است و خواب شیرین و عزیز،اما عزرائیل بهانه او را قبول نمیکند و جانش را در فصل پاییز میگیرد.
او دیگر نیست تا از «شرط شبان» در پاییز و آغاز «بهار کردی» کردان گرمسیر در ابتدای بهمن بگوید. به ما بگوید که در شب اول بهار کردی، تمام خانوادههای کلهر، پلو مخصوص «اول بهار» را درست می کردند و با خوردن آن، آمدن بهار را جشن میگرفتند. جوانان و چوپان های ایل نیز به صورت گروهی جمع می شدند و با کف زدن و کوبیدن ظروف به در منازل و سیاه چادرهای مردم میرفتند و با خواندن آواز «شلیملی» از صاحبخانه، خوراکی و شیرینی میخواستنند. کریم پور نیست تا از «دلینگه» بگوید که نانی از آرد و روغن و شکر بود و مردم بر این باور بودند که پیرزنی نامرئی آن را میچشد و اگر خوشمزه باشد برای اهل خانه، دعا میکند و در صورت بد مزه بودن، بالا پوشش را به در خانه میزند که نشانه بدیمنی و رفتن خیر و برکت است.او نیست تا از جن و پری (طایفه عمه برجم) بگوید که از گرمسیر میآیند و برای این که سردشان نشود از حلیم بهاری میخورند. کاشکی کریم پور بود تا دوباره به ما می گفت که 18روز اول بهار کردی را «سه شش»، یعنی 18روز می نامند که 6 روز بیوقفه باد، 6 روز باران و 6 روز آفتابی است. راستی اگر کریم پور نبود چند نفر از ما دانشگاهیان می دانستیم که در فولکلور کرد گرمسیر ،روز اول بهار کردی را روز «بز گوش تیز همیل» مینامیدند؛ بزی که در هنگام رقص و آوازخوانی مردم از غار یا طویلهاش خارج می شد و سرمای زمستان را با زبان طنز به سخره میگرفت، اما هنگام بازگشت به طویله بر اثر سرما میمرد .کدام یک از ما می دانستیم که در میان عشایر زنگنه رسم بود که در دوازدهمین روز بهار کردی، هیچ کس پیاده بیرون نرود، زیرا در گذشتههای دور، فردی به نام شیخ علی در زیر برف و بوران آن منطقه مرده است و این روز به نام او مشهور است؛ یا می دانستیم که سیزدهمین روز بهار کردی به نام خری که در رودخانه و میان آب سیلآسای بهاری گرفتار شده و چهاردهمین روز بهار به نام ریسنده دوکی است که در جنگل بلوط گرفتار تگرگ شدهاست . بیستمین روز بهار کردی هم به نام «پسر صیّاد» است که نماد نفس کشیدن زمین و خلاصی از سرمای زمستان است.
کریم پور از «پنجه و تار» ( 1 تا 5 فروردین) و در برخی جاها( 4 تا 8 این ماه) یا همان «خمسه مسترقه» به ما گفت و به یادمان آورد که ایلات کرمانشاه، این پنج روز را تاریک و تار و منحوس میدانستند و به سبب پشت سرگذاشتن آن جشن میگرفتند. آنان روی پیشانی گاوها و الاغها و پشت گوسفندان پنجه میزدند. برخی هم پنج انگشت خود را به خمیر زده و به در خانهها میزدند که اهالی خانه از بد یمنی این 5 روز در امان باشند.
آری کریم پور بیشتر از هر چیز نماد بهار طبیعت و بهار فرهنگ کردی در اسلام آباد و کرمانشاه و دیار گرمسیر بود و ای دریغا در بهاری که بسیار دوستش داشت، «عزرائیل صیاد» او را از ما گرفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
نظر شما