بعدازظهر روز جمعه دوم مهرماه ۸۹ بود که برای دیدار در غروب همان روز تماس گرفتند. با عباس سلطان آبادی خوش نویس جوان و توانمند کرجی که اصالتن اهل کنگاوری است، به دیدار استاد شتافتم. آقای دارابیان نیک مردی از تبار آموزگاران فلسفی دهه ی پنجاه که چند سال از حضورش در دبستان های روستاهای صحنه (بدربان، بان مله و ...) گذرانده، را براي بار اول مي بينم.
صحنه؛ شهري کوچک اما با آسمانی بلند است. این شهر، شهری تاریخ ساز بوده و از نظر فرهنگی و ادبی تاثیرات جالبی بر جامعه ی معاصر گذاشته است. به عنوان مثال: (دکتر علیرضا زرین، شاعر، نویسنده و مترجم کرمانشاهی مقیم آمریکا بخشی از دوران کودکی اش را در صحنه گذرانده، زنده یاد دکتر ایرج وامقی هماره از صحنه (زادگاهش) می گفت و از کوچه باغ های باصفایش ... دکتر معصومی، از بزرگ ترین جراحان قلب در دبیرستان شرف زیرنظر زنده یاد نصرت الله مکری (یکی از تلاش گران و بنیان گذاران آموزش و پرورش نوین در دهه های چهل و پنجاه در شهر صحنه) درس خوانده، استادان زنده یاد سیدخلیل عالی نژاد، سید امرالله شاه ابراهیمی، درویش امیرحیاتی و... بزرگان و قله های موسیقی مقامی و معنوی و تنبورنوازان برجسته، هژیر تیموریانِ صحنه، گوینده ی باسابقه و بازنشسته ی رادیو bbc و ...) و ده ها شخصیت دیگر که مجال پردازش به آنها نیست، در اقلیم صحنه بوده و پرورش یافته اند.
در عظیمیه بالاتر از تالار سر کوچه، آقای دارابیان از راه می رسد. بزرگوار مردی است. ایشان. برادر خانم استاد. با وجود تمام مشغله های کاری، به لطف و بزرگ واری برنامه ی دیدار را هماهنگ کرده. سلام و ادب و احترامی... وارد خانه می شویم.
به مبل خالی اش فکر می کنم. بی شک بزرگ ترین افتخارش این بوده که بزرگ مردی از تبار شجاعت و شهامت و اندیش مندی و تعهد؛ بر او تکیه زده. آرام آرام از راه می رسد. به شوقش می شتابم و دستان مهربانش را می بوسم. علی اشرف درویشیان با عظمت و استواری روی مبل می نشیند. بیماری بی مقدار نتوانسته بر او تاثیر بگذارد. محکم و استوار چون بیستون کوه، از گذشته می گوید. از برگزاری شب شعر در یکی از دانشگاه های کرمانشاه. ازهویت گریزی برخی از دانشجویان و دوری و عدم شناخت شان از مفاخران ملی و استانی همچون: یارمحمدخان کرمانشاهی یار و همراه ستارخان و باقرخان (سرداران و سالاران ملی) ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی که سال ها قبل تر نیما شعر نو سرود ... و گفتنی های ناگفته [...] در آن مجلس ... .
دوست دارم فقط به او نگاه کنم. زبانم به راحتی در دهانم نمی چرخد. قفلی بدکلید، آوار دندان هایم شده. بزرگی و اصالت در نگاهش کاملا پیداست. از استاد می خواهم کمی از خاطرات گذشته برای مان بگوید. به گذشته گریزی کوتاه می زند و از آن خاطرات می گوید. با لهجه ی غلیظ کرماشانی، از دوستان مشترکی در «صحنه» که زمانی به چهارچشمه (سرچشمه ی رویایی و دست نیافتنی آب های دربند) رفته بودند و هم چنان منتظر فرصتی تازه که دوباره خاطرات آن ایام دوباره مرور شود.
آقای دارابیان از خاطرات مشترک با استاد و سایر دوستان که زمانی غاری عمیق و ناشناخته را فتح می کنند وآن را به نام (غار یارمحمدخان)نام گذاری می کنند.
از خودم می گویم.از تدوین کتاب"فرهنگ داستان نویسان کرمانشاه" از ضرورت گردآوری این اثر و مقدمه ی استاد.از این کار اظهار خوش حالی می کند و می گوید:
- کار خوب و ماندگاری است.باید خیلی تلاش کنی. این کار لازم است.
در این هنگام آقای زندی (یکی از اهالی قلم کردستان که سال هاپیش مقالات و نوشته هایش را در هفته نامه ی (سیروان) چاپ سنندج منتشر می شد) با خانواده وارد می شوند. به گمانم وصلتی را با خانواده ی استاد به وجود آوده اند. سلام و احترامی رد و بدل می شود.
دست نویس کتاب فرهنگ داستان نویسان کرمانشاه را به استاد می دهم. با حوصله و دقت ورق می زند. به نام های نویسندگان که می رسد از یک نام حساس می شود. حق هم دارد. نامی است که در جغرافیای کرمانشاه جایی ندارد. از دستش دلخور است.
از کار و بخش های کتاب برای استاد توضیح می دهم. استاد ورق ها را کنارش می گذارد.
وقت رفتن است. احساس می کنم نیرویی چند برابر در اندیشه و انگشتانم جهیدن گرفته. استاد را می بوسم و او و خانواده اش را به خدای لحظه های آینده می سپارم ... .
به سر درِ کوچه نگاه می کنم. نه ... نام استاد بر سر در تمام اندیشه های عاشقانش تا همیشه های تاریخ خواهد درخشید ... .
بی شک "علی اشرف درویشیان" یکی از قله های رفیع داستان نویسی معاصر ایران است. حیات ادبی و فرهنگی و اجتماعی او دارای دوره های است که هر لحظه در آن حرکت و بالندگی و پویایی و چراغ افروزی وجود داشته است.
آقای درویشیان، بخش بزرگی از فرهنگ معاصر امروز است. ایشان پیامدار دردها و رنج ها و آرزوهای ناممکن و اندوه های بی شمار و غصه های بی پیر بخشی از حافظه ی تاریخ معاصر ایران است. داستان های او با درد به دنیا آمده و فقری عزت مند، بزرگ شده اند.
او هرگز از مردمش جدا نشد. آمال و دردهای ازرشمند مردم برای درویشیان بهانه های بس ارزنده بود برای خلق و آفرینش داستان ها و رمان های موثر ماندگار.
درویشیان نام بزرگی برای تاریخ ادبیات پارسی است. نامی که هر با آلودگی ها و «فروختن»های بی مقدار کم اهمیت نشده و زنده و جاودانه در دل انسان آگاه ضمیر که با نام او آشنایی دارد، می درخشد.
حضور او فقط در عرصه ی ادبی تمام و خلاصه نشده. او در اتفاق های بزرگ و تاثیرگذار اجتماعی هم به عنوان یک فعال خوشفکر و شجاع اندشه هایش را بی پروا اعلام کرد و بی دلهره از فرجامی که ممکن بوده او را آزار دهد در راستای آگاهی و روشنایی بخشیدن به مخاطب تلاش هایی ماندگار از خود نشان داده است.
او در برگزاری و تشکیل و به انجام رسیدن دوره ی جدید کانون نویسندگان ایران، زلزله ی بم و قتل های زنجیره ای؛ آن چنان تلاش های شجاعانه داشت تا خطوط قرمز و کروشه هایی با سه نقطه های بی شمار هم رفت...
درویشیان، روشنفکری متعهد و دلسوز بود که سال ها که در محافل روشنفکری ادبی و فرهنگی برای ادبیات داستانی و فرهنگ نظراتی راهگشا وموثر ارائه داد.
علی اشرف درویشیان یک نام کوتاه نیست که به سادگی از یاد برود. هرگز نام نیک علی اشرف درویشیان از یاد و خاطر هیچ ایرانی عاشق و آگاه کم رنگ نخواهد شد.حتی اگر در چهارم آبان ماه ۹۶ ما را تنها بگذارد.
او چهره ی ماندگار ملی ماست.
او نام نیک روزگاران ماست.
او نامی است که فقط با علی اشرف درویشیان داستان نویس متعهد همراه شده است.
نظر شما