به گزارش خبرگزاری کردپرس، فرهاد بسطامی یکی از رزمندگان ایلامی آن روزهای جنگ در جبهه مهران که آن روزها دیده بان ادوات بوده است در گفتگو با کردپرس بخشی از اتفاقات جبهه میانی جنگ در منطقه مهران استان ایلام را روایت می کند:
به عنوان نخستین سوال بفرمایید موضوعی را که قرار است روایت کنید پیرامون کدام اتفاق روزهای جنگ است؟
همانطوری که می دانید ارتش صدام در آخرین روزهای جنگ و زمانی که ایران قطعنامه سازمان ملل را پذیرفت دست به حملات همه جانبه ای زد و می خواست که از این وضعیت سوء استفاده کند.در آن روزها من در جبهه مهران مشغول دیبانی بودم و اتفاقی که در حین حمله ارتش عراق برای ما افتاد را بخاطر برجستگی آن نتوانسته ام فراموش کنم.
برجستگی این موضوع از چه نظر است؟
گاهي وقتها يك اتفاق در زندگي انسان خيلي بزرگتر و پررنگتر از اتفاقات ديگر است و تا سالهاي سال ممكن است زندگي انسان را تحت تأثير خودش قرار دهد.
حالا من چطور ممكن است يك اتفاق بزرگ را كه در زندگي ام برجستگي خاصي دارد را فراموش كنم .
سالها پس از این رویداد من مدام می گویم: گر شرايط به شكل ديگري رقم مي خورد، اگر رشادتهاي آقاي خير اله نرگسي نبود، اگر آن بي سيم به موقع به دست ما نمي رسيد،آنوقت ...
اگر امکان هست به صورت دقیق تر این موضوع را بیان فرمایید؟
براي شرح دقيقتر اين موضوع بايد به سال 1367 برگرديم، به خرداد ماه آن سال، درست زمانيكه حمله ارتش عراق باهمكاري سازمان منافقين براي تصرف مهران شديتر شده بود. من آن موقع در منطقه عملياتي مهران سرباز بودم.كار من هم در منطقه ، ديده باني بود.من ديده بان ادوات و توپخانه بودم. محل خدمت من هم ارتفاعات قلاويزان بود. همان منطقه اي كه انگار از روز ازل براي ديده باني آفريده شده است. كسانيكه ارتفاعات قلاويزان را ديده اند خوب مي دانند كه از طريق آن نقطه مي توان به مناطق وسيعي از خاك ايران و عراق اشرافيت داشت، از آن منطقه هم مي توان منطقه مهران و اطراف آن را به طور كامل زير نظر داشت و هم مي توان در آنسوي مرز دشتهاي وسيعي از خاك عراق را تحت سيطره داشته باشي .ما از طريق يك سنگر ديده باني كه در قلاويزان داشتيم همه تحركات و نقل و انتقالات نيروهاي عراقي و ادوات جنگي انها را بطور كامل زير نظر داشتيم و هر روز اين تحركات را از طريق بي سيم به مقامات نظامي گزارش مي كرديم.
شما از طریق دیبانی در این منطقه متوجه حملات دشمن در مهران شدید؟
زمانيكه در يكي از روزهاي خردادماه اين تحركات و نقل و انتقالات بيشتر از گذشته شده و شكلي غير عادي به خود گرفته بود متوجه شديم كه احتمالاً نيروهاي عراقي قصد تدارك يك عمليات نظامي را عليه مواضع ما در سر دارند. تجربه اي كه ما طي چند ماه ديده باني در آن منطقه داشتيم اين حدس را براي ما به يقن تبديل كرده بود . بنابراين نگاهمان را بر مواضع دشمن دقيق تر از قبل كرديم و هر گونه تحركات و عملكرد آنان را ثبت و هر لحظه گزارش مي كرديم.
زمانی که از حملات دشمن به سمت مهران یقین پیدا کردید چه اقداماتی را انجام دادید؟
از طريق گزارشاتي كه به مقامات مي فرستاديم آنها را متقاعدكرديم كه قبل از اينكه دشمن دست به تحرك وسيع بزند و قبل از آنكه دير شود بايد اقدامات لازم را انجام دهيم.
كساني كه با اصول نظامي و نحوه استقرار ادوات نظامي آشنايي مختصري دارند مي دانند كه محل اسقرار ادوات جنگي مانند خمپاره انداز،توپخانه، كاتيوشا و ... بخاطر اينكه هم از تيررس دشمن در امان باشند و هم كارايي لازم را داشته باشند بايد از نظر محل دقيق استقرار فاصله تعيين شده اي را رعايت كنند تا در صورت لزوم توان اجراي آتش عليه مواضع دشمن را داشته باشند. در آن موقع از يكي از فرماندهان جنگ به نام شهيد والا مقام .غلام ملاحي كه فرمانده قرارگاه تاكتيكي لشكر 11 اميرالمومنين «ع» در منطقه مهران بود و آقاي نرگسي كه مسئول تطبيق آتش و ديده باني منطقه بود خواستيم كه جهت مقابله و توان عكس العمي متقابل در مقابل حمله دشمن يك قبضه مي ني كاتيوشا را در اختيارمان قرار دهد تا با استقرار آن در نزديكي خط مقدم توان تحميل خسارت بر مواضع دشمن را داشته باشيم. بعد از پي گير يهاي لازم و دردسرهاي فراوان بي الاخره با كمك ايشان يك دستگاه مي ني كاتيوشا را در نقطع مورد نظر مستقر و بلا فاصله به تدارك اجراي آتش موثر عليه مواضع دشمن مشغول شديم. قرار شد همان روز ساعت 5 بعد ازظهر اجراي آتش را شروع كنيم.
این وسیله نظامی واقعا برای شما در آن موقع کارساز بود و توانستید جلو حمله دشمن را بگیرید؟
اینکه بگوییم توانستیم جلو حمله دشمن را از این طریق بگیریم شاید ادعای درستی نباشد چرا که چنین اقدامی وظیفه ما نبود اما توانستیم به دشمن حسابی خسارت بزنیم.
ما از روزهاي قبل محل دقيق يكي از مهمترين انبارهاي مهمات دشمن را كه براي يك عمليات گسترده آن را تدارك ديده بودند شناسايي كرده بوديم. بر اساس همان اطلاعات در ساعت 5 آنروز با همان يك قبضه كاتيوشا شروع به اجراي آتش كرديم. لحظاتي بعد دود وسيعي از محل مواضع دشمن منطقه را در بر گرفت. مطمئن شديم كه عمليات ما موفق بوده و يكي از انبارهاي دشمن را به آتش كشيده ايم. شدت انهدام و آتش حاصل از آن انفجار به حدي بود كه دود ناشي از آن تا ساعتها منطقه را در بر گرفته بود. بچه ها همه از اينكار بسيار خوشحال بودند.يكي از افرادي كه در طراحي و اجراي اين اقدام نقش موٌثري داشت ، شخصي بود به نام احمد آتش رزم كه از ديده بانهاي زبده و با تجربه لشكر 11 حضرت امير و از بچه هاي پرتلاش ملكشاهي بود و در آن موقع مسئوليت ديده بانهاي گردان ادوات لشكر را به عهده داشت. البته پس از این اقدام متدسفانه اتفاق ناگواری برای آقای آتش رزم افتاد که وی را برای همیشه زمین گیر کرد.
چه اتفاق برای وی افتاد؟
آتش رزم از فرط خوشحالي بخاطر اينكه راحت تر بتواند انبار منهدم شده عراقيها را مشاهده كند بالاي يكي از تپه هاي اطراف رفت. همان لحظه از كنار او صداي انفجار مهيبي به گوش رسيد كه متأسفانه متوجه شديم آقاي آتش رزم روي مين رفته و بر اثر انفجار مين يكي از پاهايش را از ناحيه مچ از دست داده است.
«آتش رزم» همان روز بعد از رفتن روي مين بلافاصله به عقب منتقل شد. بعد از رفتن او اوضاع ما بيشتر از قبل به هم ريخته نشان مي داد. هم بخاطر شرايط سختي كه در منطقه داشتيم و هم بخاطر از دست دادن او .«آتش رزم» از نيروهاي خوب و فعال ما به حساب مي آمد . او تحت هر شرايطي به شكلي عجيب احساس مسئوليت مي كرد. آن موقع فكر مي كردم در حاليكه با يك پاي قطع شده داشت به عقب منتقل مي شد يكي از مهمترين دغدغه هايش فكر كردن به شرايط سختي بود كه ما در آن موقع داشتيم .
بعد از رفتن آتش رزم وضعیت شما به چه شکلی ادامه پیدا کرد؟
روز بعد از رفتن او تنها بي سيمي كه ما در اختيار داشتيم دچار نقص شده و در واقع از كار افتاده بود. اين موضوع براي ما كه ديده بان بوديم يعني فلج شدن .كساني كه با جنگ آشنايي دارند مي دانند كه براي يك ديده بان داشتن بي سيم نقش حياتي دارد.يك ديده بان در جنگ به سه نوع وسيله مهم بايد مجهز باشد: دوربين ، قطب نما و بي سيم.با از كار افتادن بي سيم در آن موقع حساس در واقع ارتباط ما با نيروهاي عمل كننده قطع شده بود و هيچ ارتباطي با مركز توپخانه ايي مان نداشتيم. بعد از آن ما براي چند ساعت زير آتش سنگين عراقي ها قرار داشتيم.
شرايط براي ما داشت سخت تر و سخت تر مي شد. نه مي توانستيم محل را ترك كنيم و عقب نشيني كنيم و نه مي توانستيم با ديگر نيروها ارتباط برقرار كنيم. با ازكار افتادن بي سيم در جبهه خودي سكوتي مرموز حكم فرما شده بود كه براي ما هم تعجب آور بود.
در اوايل شب يكي از نيروهاي ديده باني همراه ما به نام خيراله نرگسي گفت كه من بايد بروم عقب و يك دستگاه بي سيم را تدارك ببينم .از آنجاييكه آن موقع تمام منطقه زير آتش دشمن قرار داشت از او خواستيم هرگز اين خطر را به جان نخرد و تا روز بعد صبركند اما وي عصباني شد و گفت مگر مي شود همين طور دست به دست بگذاريم و خودمان را به كشتن دهيم .با عصبانيت ادامه داد ما در حال حاضر معلوم نيست كنار نيروهاي خودي هستيم و يا اينكه در محاصره قرار گرفته ايم.
سرانجام او در دل شب و زير آتش شديد دشمن كاري را كه هيچكس حتي جرأت فكر كردن به آن را نمي كرد انجام داد و شبانه يك دستگاه بي سيم را از محل قرارگاه تاكتيكي لشكر كه مقر آن در ورودي شهر مهران و كنار تپه شني قرارداشت تحويل گرفته و به دست ما رساند.فاصله تپه شني مهران تا منطقه قلاويزان كه ما در آن قرارداشتيم به حدود پنج كيلومتر مي رسيد و اين موضوع اهميت كار خارق العاده اي كه نرگسي آن شب انجام داد را به خوبي نشان مي دهد.
بعد از برگشتن نرگسی شما چه وضعیتی پیدا کردید؟ آیا وضعیت شما بهبود پیدا کرد؟
متأسفانه وضعیت به شکلی نبود که اوضاع به سمت بهبودی و به نفع نیروهای خودی پیش برود.آن شب ساعت حدود 11 دوباره آتش سنگين دشمن شروع شد و ما ازطريق بي سيم توانستيم اين شرايط را به عقب گزارش كنيم. بلافاصله بعد از گزارش ما آتش نيروهاي خودي در پاسخ آتش دشمن شروع به فعاليت كرد.تحركات گسترده اي كه نيروهاي عراقي آن شب از خود نشان مي دادند نشان از شرايط وخيمي مي داد.
امکان هست بیشتر توضیح بفرمایید؟
ساعت 7 صبح متوجه شديم تانكهاي دشمن از ناحيه فرخ آباد مهران در حال پيشروي هستند. از طريق بي سيم هم مطلع شديم كه نيروهاي خودي هم به ناچار عقب نشيني كرده اند و ما كه هنوز در منطقه قلاويزان بوديم تا حدودي در محاصره قرارگرفته بوديم و اگر اندكي تعلل مي كرديم بايد خود را براي اسارت در دست دشمن آماده مي كرديم. حالا آن دستگاه بي سيم كه آقاي نرگسي آورده بود بيشتر از هر زماني مورد نياز ما بود.فوراً از طريق همان بي سيم درخواست كمك كرديم.
كم كم متوجه شديم تنها كساني كه در منطقه مانده بودند ما چند نفر نيروهاي ديده باني، ادوات و توپخانه بوديم و بقيه نيروها عقب نشيني كرده اند. تعداد ما حدود پانزده نفر بود. نفوذ نيروهاي عراقي كه حمله آنها با همكاري نيروهاي منافقين انجام گرفته بود تا نزديكي هاي امامزاده سيد حسن مهران ادامه پيدا كرده بود.
در واقع آن دستگاه بی سیم آقی نرگسی باعث ارتباط شما با نیروهای خودی و نجات شما از محاصره بود درست است؟
بله واقعا همین طور بود.از طريق بي سيم به ما اطلاع دادند كه دو دستگاه توياتا را براي بردن ما به عقب فرستاده اند و منتظرشان باشيم.آنها حدود نيم ساعات بعد از سمت قلاويزان به ما ملحق شدند و ما بلافاصله و بدون از دست دادن فرصت سوار شديم و به عقب برگشتيم.
هنگام برگشتن تعداد زيادي از تانكهاي عراقي را مي ديديم كه در اطراف امام زاده سيد حسن مستقر شده اند و ما با احتياط و با فاصله كمي از از كنار آنها عبور كرديم و به نيروهاي خودي كه در خارج از منطقه مهران موضع گرفته بودند ملحق شديم.
در حين برگشت داشتم به اين موضوع فكر مي كردم كه اگر رشادتهاي آقاي نرگسي نبود و آن دستگاه بي سيم را به موقع به دست ما نمي رساند معلوم نبود آنموقع چه سرنوشتي در انتظار ما نشسته بود.
گفتگو: حشمت اله کرمی نژاد
نظر شما