نام کرمانشاه در خاطر دیگران چه چیز را متبلور می کند؟ چرا؟ این سوالی ست که باید هر دم مسئولین استان از خود بپرسند.
کرمانشاه در آیینه ی اخبار دم به دم به وحشت سَرایی بازنمایی شده که نمود سالیان درازی از ناتدبیری زمام داران استان طی سالیان پیشین است
زمام دارانی غیر بومی و غالبا نامدبر که چون مسافری آمده اند و بعد هم رفته اند که بروند... و پشت سرشان را هم نگاه نکرده اند؛ اعم ازاصلاح طلب و اصولگرا !
اکنون تلنبار عملکرد سالیان دراز نادرایتی ها و مدیریت های قومی و قبیله ای و سیاسی در بحران های اجتماعی روی پوستی و زیر پوستی نمود یافته است و فرهنگ و چهره ی شهر مظلوم ترین مقتولی ست که در هر حادثه پیش از همه به قتل می رسد.
نمود چنین رفتارهای چارچوب شکنانه ای در حریم جامعه نمود بارزی از گسست و افتراق بزرگی ست که بنابر عدم برنامه ریزی های ژرف و بلند نظرانه های پیشین کنون دچار استان آمده است. اوضاع معیشتی، فشار اقتصادی، عدم برنامه ریزی های فرهنگی اجتماعی مدون و هزار یک بهانه برای ناکامی مردم شهر دست به دست هم می دهند و هر دم سوژه ی تلخ برای رسانه ها می آفریند.
یک روز عشوه ی مردکی کرمانشاه را سوژه میکند یک روز جنایتی بزرگ چون قتلی خانوادگی در برابر دادگستری روز دیگر خودسوزی جانبازی در برابر بنیاد شهید و مرگ آسیه و خود سوزی کارگر و هزار واقعه ی خاموش دیگری که نهان میماند!
شاید دیگر کار بحران های اجتماعی شهر از زنگ خطر گذشته است و کنون صدای انفجار بحران است که بلند شده است
اما بازهم میتوان امید داشت که صدای این انفجار کسانی را به بیداری بنشاند؟
اگر روال مدیریتی آتی استان نیز چون پیشین باشد لاجرم برای درمان ژرفای این درد ها چندان امیدی نیست اما بایسته است دست کم برای "چارچوب سازی" که در رسانه ها از کرمانشاه شکل گرفته است.
تدبیری شود البته تدبیری که راهکارش توبیخ و احضار و جلب روزنامه نگار نباشد. تدبیری که پیشگیری از وقوع رخدادهای اجتماعی باشد و نه پسگیری منعکس کننده های آن.
که با خاموش کردن صدای آژیرهای هشدار نمی توان جلوی هیچ حادثه ای را گرفت .
نظر شما