خبرگزاری کردپرس _ روزها نه! که شبهای تلخی بر ما میگذرند. زندگی بنایش را بر مردن گذاشته و مرگ عادی ترین چریکِ سیگاری هر کوچه و خیابان است. دود می پراکند و میکَشد و تاریکی میسازد و آب از آب تکان نمیخورد!...
▫️ساده نیست اینکه به سادگی، خدمتگزاران بی ادعای فرهنگ را از دست بدهیم. ساده نیست شاهد مرگ کسانی باشیم که تمام دار و ندار عمرشان را صرف ماندگاری زبان و فرهنگ کرده باشند! و سالها بنویسند تا بخشی، گوشهای و یا حتی تکهای از گنجهای غبارگرفتهی فرهنگ کلهری از زیر نسیانهای تاریخی، به زندگی دوباره برسند.
▫️روزگاری نه چنین تلخ، اسلام آباد غرب یکی از کانونهای جوشان فرهنگ و ادبیات کردی بود. ابتدا که ساکن موقت شهر شده بودم، هر گاه بحث از ادبیات و فرهنگ کردی میشد، جدا از جوانترها، چند نام را مدام میشنیدم: کرمرضا کرمی، هوشنگ رشیدی، کریم کریمپور و... تا اینکه فرهنگ کردی «خوهرهلات» منتشر شد. این فرهنگ لغت، نام زنده یاد کریمپور را بیش از پیش سر زبان ها انداخت. بسیاری خوشحال بودند و برخی هم نقدهایی داشتند. اما به هر حال دریچه نه! که دروازهای بود به شناخت چهرهای که دست به کاری مقبول زده بود.
▫️همچنانکه بخش عمدهای از تکههای پازل فرهنگها، گردآوری «داشتههای فراموش شده» است، فرهنگ کردی در جغرافیای کلهر و کرمانشاه نیاز به بازیابی داشتههای تاریخی خود داشت. کریمپور جزو اولینهایی بود که به این باور رسیده بود که زمان همین بازیابی و بازنگری به آثار معنوی فرهنگ فرا رسیده و در این راه سخت کوشید. بی آنکه در زمان حیاتش به خاطر این همه کوشندگی، به شکلی قدردانش باشند!.
▫️در حوزههای مختلفی از فرهنگ کردی کلهری تلاش میکرد. اولین دستور کردی کلهری را به چاپ رساند. در زمینهی زبانهای ایرانی کتابی نوشت. به تقویم زندگی ایلیاتی کلهرها پرداخت و افسانههای کردی این جغرافیای گویشی را در حد توان، مکتوب کرد که می توان به عنوان نمونه به «افسانه کلهوا» اشاره داشت.
▫️حالا که مرگ، کتاب زندگی کریم کریمپور را بسته است، ایمان دارم که پاسداشت وی حرمت به آنانی است که فراتر از چهارچوبهای محقر زندگی شخصی، برای اعتلای فرهنگ و آرمانهای ارزندهی انسانی، سختکوشانه در تلاش و تکاپو هستند.
▫️در این سالهای آخرین، پس از بازنشستگی از شغل معلمی در کرمانشاه همچنان به تلاش برای فرهنگ و زبان مادری مشغول بود. مغازهی کوچکش در یکی از محلات قدیمی کرمانشاه پاتوق بسیاری از دوستدارانش شده بود. مغازهای که باز هم به نوعی با فرهنگ مرتبط بود.
▫️در دفتر صدای آزادی و یا در مغازه اش، هربار که او را میدیدم، بر خلاف از دماغ فیل افتادگان، با همان آرامش خاص، از کارهای تازهاش می گفت و گاهی هم گلایهای چاشنی کلام گرم و نرمش میشد. گلایه از روزگاری که قلب را بر اصل ترجیح میدهد! و ناسره جای سره را اشغال کرده است!. چرا که او از آنهایی نبود که در جدال خیالی ممبرفیکها، میوهی کال نام را به کام کشد و در دام فرجام نافرجام تمام شود! و میفهمیدم که دارد می گوید: در این روزگار آب خوش از گلوی اهل فرهنگ پایین نمیرود.
*روزنامه نگار و پژوهشگر فرهنگ و ادبیات کردی و مدیر هفته نامه صدای آزادی
نظر شما