خبرگزاری کردپرس _ مکتب پایایسم در ادبیات به عنوان یکی از جریانات معاصر ایران حرکت دو سوی داشته و همزمان در ادبیات فارسی و کُردی فعالیت می نماید. قلم هایی که اعضای این مکتب را شکل میدهند هر کدام از اقوامی هستند که پیکره ایران را تشکیل میدهند. در حوزه ادبیات کُردی این مکتب در استان کرمانشاه، شهرستان اسلام آباد غرب شکل گرفته و به همین خاطر زبانی که برای نوشتار آن بیشتر بکار میرود زبان مردم این دیار یعنی کُردی کلهری است.
پایایسم جریانی در گستره ادبیات کُردی است چرا که قلم هایی در این مکتب می نویسند از دیگر زبانهای کُردی نیز می باشند و این امر باعث شده که به فراتر از کلهری بودن توجه شود و آن را یک جریان در ادبیات کُردی با تمام گویش ها، خُرده زبان ها و زبان ها دانست که بیشک نتیجه رشد ارتباطات و فضای مجازی است که در کارگاه های مجازی این مکتب قلم های حضور یافته و در ژانرهای این مکتب قلم می زنند.
ادبیات معاصر کُردی دارای جریاناتی است که از جریان «شعر نو» عبدالله گوران گرفته تا جریان «روانگه»، «کفری»، «هولیر» و غیر که هر کدام در کردستان عراق شکل گرفته اند و در ایران نیز شاهد بیانیه هایی بوده ایم که میتوان به بیانیه ی گروه «داکار» و گروه «جیاواز» اشاره کرد که بیشتر تحت تاثیر جریانات معاصر فارسی قرار گرفته اند و آنطور که باید نتوانستند خود را به عنوان جریانی مستقل در ادبیات ایران مطرح نمایند. همچنین جریاناتی که بعد از سه جریان مذکور اقلیم کردستان نیز شکل گرفته بیشتر تحت تاثیر مکاتب غربی بوده خصوصا در این اواخر تاثیر پذیری از مکاتب پست مدرن محور قرار گرفته و همانطور که شعر پست مدرن ایران دهه هفتاد با رضا براهنی مطرح شد. در اقلیم کردستان نیز قلم هایی آغازگر شعر پست مدرن کُردی بودند و تلاش کرده اند با زبان و رنگ و بوی بومی تفکرات آن را پیاده نمایند که در حوزه ادبیات کُردی در ایران نیز این اتفاق افتاده و شاهد گرایشات قلم هایی به مکاتب پست مدرن در دو حوزه شعر و داستان هستیم.
کتاب پایایسم و جریان ادبیات کُردی دارای چند بخش است که بخش پایانی آن به آثار تجمیع اعضای این مکتب پرداخته شده است به همین منظور توضیحاتی در مورد تجمیع اراعه خواهد شد.
تجمیع در لغت به معنای جمع شدگی است. یا چیز را به صورت جمع شده در یک جا آوردن. تجمیع به عنوان مکتبی ادبی در زیر مجموعه مکتب پایایسم مطرح شده است و تکیه اصلی این مکتب بر «ایجاز» در ادبیات است. این مکتب در ساختار خود دارای اصول و مولفه های است که در قدم اول متکی بر اصول خود مکتب پایایسم به صورت «درون روایتی» است و در قدم بعد خود نیز اصولی را دارا می باشد که او را از دیگر مکتب پایایسم که فراروایت در ادبیات است مجزا کرده است که نمونه آن تکیه بر ایجاز است که گفته شد.
١_ زبان مخلوط وارگی بین شعر و داستان:
زبان شعر از دیر باز مشخص بوده است که زبانی غیر مستقیم است و تلاش دارد از طریق انواع آرایه ها، استعارات و ایهاماتی که آفریده می شود در لفافه با مخاطب خود سخن بگوید. همچنین نظم و موسیقی از دیگر مواردی است که زبان شعر را کاملاً با زبان داستان جدایی بخشیده است. در نقطه مقابل زبان داستان زبانی مستقیم است و درک و فهم آن برای مخاطب راحتر است. چرا که زبان داستان نزدیک به زبان گفتار مردم در زندگی است و همان زبان توانسته ساختارمند شود و عناصری مشخص و منظم برای آن تعریف شود که از زبان روزمره قاعده مندتر شود. اما آنچه که مد نظر است فهم زبان است که زبان داستان طیف گسترده جامعه می توانند آن را فهم کنند و چون شعر نیست که فهم دقیق آن نیاز به دانش در باب ادبیات باشد. در تجمیع بر پایه اصل سهم گرایی که معتقد به این می باشد که شعر و داستان دارای سهمی از هم هستند و در یک همراهی باید ابتدا قرار گرفته و بعد متکی بر سهیم بودن آنها عمل شود که این سهم عبارت است از اینکه شعر و داستان در موسیقی، تصویر، روایت، معنا و... سهیم از هم هستند و همین همراه هم بودن و مخلوط وارگی آنها را توجیه می کند که چگونه بتوان در کنار گونه شعر و داستان به گونه ای دیگر که متکی بر این زبان مخلوط است دست یافت.
تفاوتی که بین مکتب تجمیع با مکتب مینیمالیست در این زمینه است این که مینیمالیست بر مبنای اصولی که برای آن وضع گردیده تفکر در دو گونه شعر و داستان بصورت مستقل خود را نشان می دهد. اما در تفکر تجمیع سهم گرایی و مخلوطیت زبان مد نظر است و تنها بر گونه شعر یا داستان به صورت مستقل بسنده نشده است.
۲_نمایشی بودن:
توضیح دادن یا توصیف کردن در مقابل نمایش دادن دو نوع نگاه است که شعر و داستان را در بر گرفته است. در شعر تکیه اصلی بر توضیح و توصیف کردن است و زبان شعر با این مشخصه برداشت خود نسبت به هر موضوعی را ارائه می دهد. در توضیح دادن یا توصیف کردن دست شخص باز است و یک طرفه می تواند به موضوعات شاخه و برگ ببخشد یا با نازک بینی جوابنی از آن را که اشکارگی ندارد اشکار نماید. اما در نمایش دادن که داستان متکی بر آن است موضوع مورد نظر در قالب شخصیتهایی اجرا می شود.
در شعر، شاعر در مورد فقر توضیح می دهد اما در داستان نویسنده فقر را در قالب شخصیتهایی نمایش می دهد. این فقر می تواند هر کدام از انواع فقر باشد یا در هر کدام از طبقات اجتماع باشد. در تجمیع با تکیه بر «اصل سهم گرایی» و مشخص کردن اصل و پایه در هر دو قطبی با تکیه بر اصل استثنا پذیر «نمایش دادن توضیح پذیر» یکی از اصولی است که تجمیع بر پایه آن به نگارش در می آید.
ادبیات امروز خسته از توصیف و توضیح دادن است که اگر در کنار نمایش دادن این دو همراه هم شوند بی تردید ادبیات صورت عینی و کاربردی تری خواهد یافت و همین تاثیر گذاری بیشتری بر مخاطب خواهد گذاشت. توضیحات بعضاً کلی با آنچه که مردم جامعه در حال تجربه کردن آن هستند تفاوت دارد. آنچه که دغدغه جامعه است و درد و رنج آن را کشیده اند و دیده اند با انتخاب نمونه ها و به اجرا در آوردن آن قدم بزرگی است که در داستان اتفاق افتاده است و سهم گرایی بدنبال این است شعر نیز از آن محروم نباشد و به آن توجه جدی داشته باشد. در اینکه تا کنون توجه شده شکی نیست اما اینکه محوریت جدی قرار بگیرد و در ژانرهای بتواند خود را منظم و هدفمند نشان دهد و در بستر فراآزاد قرار بگیرد از خواسته های تفکر پایایسم است و نیز اقتضاء ادبیات امروز.
۳_هر آنچه که به رشته تحلیل در می آید زمان بر آن بار می شود و نمی توان اثر را جدا از داشتن زمان تصور کرد. زمان به سه حالت در یک اثر قابل مشاهده است. یک زمانی که برای نوشتن یک اثر بر مولف می گذرد. دوم زمانی که بر راوی اثر می گذرد که آن را در چه زمانی بازگو کند و سوم زمانی است که در خود اثر می گذرد. در زمان اول که جنبه شخصی و خارج از متن دارد هر مولف برای اثری که منتشر می کند زمانی را صرف می کند که گاهاً گفته می شود این اثر در یک یا چند سال نوشته شده است. در مورد دوم زمانی است که بر راوی اثر می گذرد. برای مثال راوی یک اثر زندگی شخصیت یا شخصیتهای که متشکل از پنج سال عمر آنها است را در بیست و چهار ساعت بیان می کند. و حالت سوم همین موردی است که اشاره شد. زمانی که بر شخصیتها می گذرد که این زمان گذشته، حال و آینده آنها را در بیشتر مواقع در بر می گیرد و از هر شخصیت زمانی از زندگی او در اثر بیان می شود.
در تجمیع زمانی که بر مولف می گذرد با توجه به موضوع ایجاز بی شک کوتاه است. اما در مورد دو زمان دیگر زمان طولانی مدنظر است. تجمیع معمولاً در دو اپیزد نوشته می شود و هر کدام از اپیزدها مختص به زمانی است. و راوی نیز آن زمان را بیان می کند. بین هر اپیزد حداقل سه ماه فاصله زمانی وجود دارد و حداکثر آن می تواند از زایش تا میرش یک شخص باشد. جمع شدگی که در تجمیع و ژانرهای آن می گذرد با ایجاد اپیزد بندی توانسته زمان متفاوت از شخصیت یا شخصیتها در دو برهه نشان دهد که گاه مکان یا مکانهای ثابت و گاه متفاوت هستند. همین عامل باعث گردیده که مخاطب با ایجاد اپیزد بندی شاهد زمانی طولانی از زندگی شخصیت باشد. زمان طولانی همچنین بر خلاف زمانی آنی است که در شعر مینیمال مد نظر است و از این لحاظ نیز تفاوت جدی دیگر با این مکتب ایجاد شده است. همچنین تفاوت های دیگر در مورد تعداد شخصیت، مکان، گره و... وجود دارد که در اینجا به همین چند تفاوت بسنده شد.
با توجه به مولفه های که برای مکتب تجمیع بر شمرده شد این تفکر دارای ژانرهایی در زیر مجموعه خود می باشد. از جمله ژانر تجمیع، باس، تیات، دیار، آفرت و... تجمیع بعنوان یک ژانر دارای بستر فراآزاد می باشد و از لحاظ فرمی تکیه بر این بستر می باشد. برای همین است که در تفکر تجمیع ژانری با همین عنوان نیز شکل گرفته است که فرم و ساختار آن بر مبنای تفکر فراآزاد است و صاحب قلم در انتخاب محتوا آزاد و مختار می باشد که هر محتوایی را برگزیند.
ژانرهای فرمی و محتوایی را نمی توان مستقل و تفکیک شده از هم دانست چرا که هر اثری که نوشته می شود بی شک دارای فرم و محتوای است و نمی توان آن را خالی از فرم و محتوا به تنهایی دانست. اما چیزی که در مکتب پایایسم مد نظر است و بر مبنای اصل سهم گرایی شکل گرفته اصل استثنا پذیر است. و همین مسئله باعث می شود که در آثاری که نوشته می شود گاهی فرم به عنوان اصل قرار بگیرد و گاهی محتوا. در هر دو حالت هر کدام که اصل قرار بگیرد دیگری از لحاظ مرکز توجه استثنا قرار می گیرد.
اما چیزی که در گونه شعر بیشتر مد نظر بوده قالب ها و فرم ها بوده اند و همین اصل بر فرم گرایی را بشتر در ذهن متبادر می کند. در فراروایت نیز «اصل استثنا پذیر» گاهی فرم را اصل قرار می دهد و محتوا را استثنا و در ژانرهای دیگر محتوا اصل و فرم استثنا می باشد ولی هیچکدام مستقل از هم فرض گرفته نمی شوند.
نظر شما