خبرگراری کردپرس _ سالهای آخر دههی سی محصل دبیرستان پهلوی کرمانشاه بودم. دبیرستان نزدیک خانه پدری و محل کسب و کار پدر بود. از ویژگیهای دبیرستان که نقل محافل آموزشی و فرهنگی بود حضور و تدریس زندهیاد بهزاد در این مدرسه بود.
روبروی مدرسه دکان واکسی پیرمردی به نام فرج اله خرمپور معروف به عمو فرج بود. شادروان عمو فرج که هیئت سینه زنی داشت و مرشد دسته عزاداری بود به شعر و شاعران کرمانشاه نیز علاقمند بود به گونهایکه عده ای از شاعران و ادبا در دکه او گرد آمده و ضمن دیدار همدیگر به شعر خوانی و بعضا بحثهای ادبی میپرداختند.
حضور شادروان بهزاد در محل مزبور کنجکاوم کرده بود که ببینم آنجا چه خبره. چون درین حد و قواره نبودم واکس و تعمیر کفشهایمان را بهانه کرده و چند دقیقه ای مجال حضور دراین دکه را پیدا میکردم.
میان بحثها مطالب تازه و اشخاص جدیدی را شنیده و میدیدم منجمله عمو فرج از آقائی موقر وخوش سیما به نام اشرف خان یاد میکرد و از او خواهش میکرد که شعر بخواند. شعر او برای من مبتدی تفاوت و تازگی داشت.
کم کم متوجه شدم که منظور از اشرف خان، جناب علی اشرف نوبتی متخلص به پرتو کرمانشاهی است. این تفاوت و تازگی را در پی بیش از شصت سال پر فراز ونشیب همواره همراه دغدغه های انسانی او را در کوچه باغهای شعر بالندهاش زمزمه کرده و ضمن لذت از او درس انسانیت و دوست داشتن را میآموزم. عمر باعزت برای خودش و همسر نازنینش که در پرتو بودن او سهم به سزائی دارد آرزومندم.
از ادامه دیدارها در دکه عمو فرج تا جلسات انجمنهای ادبی کرمانشاه از دیدارهایی که در ایام مرخصی در منزل زنده یاد بهزاد دست میداد و تا دیروقت به لب آب و طاق بستان میکشید و آن بزرگوار به ما این اجازه را میداد که در حضورش شب زنده داری کنیم. شعر خوانیهای پرتو در بیتوتههای متفاوت همراه سه تار ابراهیم سپهری، تار علی ناظری، تنبور علی اکبر مرادی و با حضور زنده یاد دکتر علی اکبر نقی پور، جبار خدادادیان دکترملکشاهی و دوستان همشهری آقایان کیادی و سهرابی در کرمانشاه و در سفرهایی که پرتو به تهران داشت دیدار از شادروان کیوان سمیعی و شب زنده داریها با زنده یاد دکتر رضا کدیور. همچنین سفر به یاد ماندنی کلاردشت به اتفاق آقایان پرتو، دکتر محمد رضا عاطفی، مهندس حمید عاطفی، دکتر محمدعلی سلطانی.
شاید گفته شود چه نیازی به تفصیل این سفرها منظور اینست که پرتو ظرفیت بالائی در مصاحبت و مجالست با آحاد جامعه را داشته و مانند شعرش پرمخاطب است. در یک کلام پرتو به معنای واقعی کلمه شهروندی است با ظرفیت و حوصله بالا. کمتر کسی را سراغ دارم که عمر طولانی را این چنین با مردم و در کنار مردم بی آنکه بار خاطر کسی شود گذرانده باشد.
به همین لحاظ کلام پرتو پرمخاطب است از غزلها گرفته تا اشعار با گویش محلی و ترانه ها بالاخره ه رکس جائی را برای خود می یابد.
اینکه با رعایت اسلوبها و معیارها و به زیبائی و ظرافت و اشراف به کرشمه های سخن هم حرف خود را بزنی هم اوضاع زمانه و روزگار خود را ترسیم کنی هم درد دل مردم را بازگوئی و هم بهانه به دست کسی ندهی، هنری است که از هرکسی ساخته نیست!
شعری تقدیم بە پرتو:
هیچ و همه
ای خوشا خرمی باغ و بهاران شما
پس هشتاد و بدین سبزه نگاران شما
کوچه باغی است جهان زان نظر و رای بلند
گرچه برگیش نروید به دیاران شما
مهر می جوشد از آن دست و دل و چشم و زبان
جاودان ، جوشش اندوه گساران شما
هم به پیرانه سر از کودکی خود گفتن
دُرج دُری دگر از نادره کاران شما
صید مضمون غزل طرفه غزالان داری
رد روبه نزد شیر شکاران شما
طرفه زین کرده ازین شام کهن اسب گریز
گرد فتراک نگردند سواران شما
آنِ درویش ازین کهنه سرا هیچ و همه است
نشدند آگه ازین داعیه داران شما
مدعی خود شکند زین همه سنگ اندازی
عیب طفلان نکنند آینه داران شما
دّرد و دُردی که به جانت بُد و جام دوران
نوش و صافی است کنون در کف یاران شما
بوستان دگری باید و باغ دگری
تا ز خورشید سرایند، هزاران شما
گل مصفا شود از صافی شبنم پرتو
آفرین بر هنر و طبع چو باران شما
نظر شما