ناگفته های کرمانشاه/ گفتگوي تحقيقی و‌ تحليلی بادكتر محمدعلي سلطانی (بخش اول)

بنفشه رضایی- بارها به اصرار و پيگيري درصدد گفت‌وگويي با دکتر محمدعلی سلطانی بودیم، تا توفيق يافتيم در اين فرصت و در چند مرحله درباره مسائل اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، اعتقادي و هنري و ادبي کرمانشاه پرسش‌هاي ضروري را مطرح کنيم تا پاسخ‌ها در معرض مطالعه خواستاران و پژوهشگران و علاقه‌مندان و رفع نابساماني‌هاي کرمانشاه قرار گيرد.

در طول اين ساليان بارها اين دانشمند فرزانه را در مجامع فرهنگي و علمي ديدم و هر بار او را تاريخ گوياي کرمانشاه يافتم و از اطلاعات و دانش ايشان به وجد آمدم و بدرستي دريافتم که درباره‌ گذشته و حال کرمانشاه، آگاه‌تر و صادق‌تر و رُک‌تر از "دکتر محمّدعلي سلطاني، فرد ديگري نيست.

مدرس و محقق و مورّخ فرهيخته‌اي که در پاسخ به نياز علمي، فرهنگي و تاريخ کرمانشاه با پذيرش رنج و مشقت و گذشت، مجموعه‌اي منحصر درباره اين استان در طي چهل سال فراهم ساخته است و به ياري مردم فرهنگ‌دوست و غيرتمند، بدون اتکاء و ارتباط با هيچ ارگان و بنياد و مرکز و حتي ادارات فرهنگي مسئول در استان همانطور که به آشکار، او به بانگ بلند در مراسم بزرگداشت ديرهنگام ايشان و رونمايي کتاب ارزشمند "ارجنامه‌‌ سلطاني" مطرح کرد، تا امروز حتي با ابتياع يکدوره از دائره‌المعارف کرمانشاه، يا پرداخت يک ر يال ياريگر اين حرکت ماندگار نبوده‌اند؛ در حالي که در استان‌هاي ديگر تمامي ادارات ذي‌ربط و دانشگاه‌ها با تمام توان و با تصويب بودجه‌ ميلياردي در کنار باني و مؤلفِ اثري از اين دست قرار مي‌گيرند که خبرهاي آن را مي‌خوانيم و مي‌دانيم؛ و کرمانشاه پيشرو آسان‌ياب اين حرکت فرهنگي در سايه‌ دانش، بينش، ايثار و غيرت فرهنگي ايشان است، که با صرف مال و جان و عمر گام برداشته و با تأليف جامع‌ترين شناسنامه و دانشنامه‌ کرمانشاه، الواح تقدير علمي و فرهنگي کتاب سال، پژوهش سال و آراس کردستان عراق را نصيب خود کرده است.

استاد دکتر محمّدعلي سلطاني کُردپژوه و کرمانشاه‌شناس يگانه که عنوان (پدر تاريخ کرمانشاه) را به پاس چهل سال کندوکاو گسترده و همه‌جانبه در اين حوزه از جامعه علمي و پژوهشي برگرفته است، و به سبب مطالعات مداوم و بينش عميق، نوشته‌ها و يادداشت‌ها و سخنانشان در اين باره برهان قاطع است؛ چنانکه مقاله تحقيقي (کرمانشاه امروز) در گزارشي گسترده و آماري در زمان انتخاب دکتر حسن روحاني (دوره اوّل) تا به امروز درباره اوضاع همه‌جانبه کرمانشاه در چند نشريه چاپ و منتشر شده است و در فضاي مجازي بينندگان و ارجاعات فراوان دارد.

مقدمات برگزاري و تهيه اين گفت‌وگو به سبب ضيق وقت ايشان و گستردگي پرسش و پاسخ‌ها اندكي به طول انجاميد و اکنون در چندبخش ارائه مي‌شود.

* مهاجرپذيري به خصوص مهاجرپذيري پس از جنگ تحميلي از جمله مباحثي است که هرگاه سخن از مشکلات کرمانشاه به ميان مي آيد، مطرح مي‌شود و مورد نقد قرار مي گيرد. به اعتقاد شما مهاجرپذيري چه اثراتي بر کرمانشاه گذاشته است؟

مقصود شما پيوستن روستائيان استان به حوزه شهرنشيني است در کرمانشاه و شهرستان‌هاي تابعه، من اين را مهاجرپذيري نمي‌دانم زيرا (مهاجرپذيري) توضيح و تعريفي دارد که حاکي از مثبتات نقطه مقصد است براي واردين که قصد اقامت در آنجا را به زيستگاه خود ترجيح مي‌دهند، يعني نقطه مقصد از امکانات خدماتي، رفاهي، کار، فضاي آموزشي و فرهنگي و تفريحي و اجتماعي و... جالب و جاذبي برخوردار است و بدين منظور عنوان مهاجرپذير مي‌گيرد. کرمانشاه خود از مراکز سکونت‌گريز است و در حفظ و نگهداري قشر متوسط که هسته اصلي سيماي شهرنشيني را تشکيل مي‌دهند، عاجز است و اکثراً اين شهر را به سوي شهرهاي ديگر ترک مي‌کنند. هر چند در سال‌هاي پيش از جنگ، کرمانشاه مهاجرپذير بود، به هر حال پيوستن روستائيان استان به حوزه شهرنشيني کرمانشاه و شهرستان‌هاي تابعه يکي از معضلات بسيار پيچيده‌اي بود و هست که دولت هيچ گاه نتوانست آن را مديريت کند و به سوي آنچه بايد بشود هدايت نمايد. بدين ترتيب ماهيت و پروسه مدنيت اجتماعي و هويت شهري کرمانشاه که مراحل تغيير و تحول خود را بخوبي و درستي از دوره محمدعلي ميرزا دولتشاه يعني اوايل قرن سيزدهم هجري آغاز کرده بود، به طور کلي مخدوش شد و در موضوعاتي خط بطلان خورد؛ به ويژه ايجاد شهرک‌هاي اقماري و مصوبه‌هاي انتفاعي که بعضي روستاهاي حومه را به ناصواب جزو حوزه شهري کرمانشاه قرار داد، بيش از پيش به اين تخريب همه‌جانبه فرهنگي، اجتماعي، مدني شهري دويست و چهل ساله دامن زد.

*شهرهاي تابعه چه اثراتي پذيرفتند؟

در شهرستان‌هاي تابعه نيز دو نمونه يکي از شمال غربي و ديگر در جنوب شرقي کرمانشاه براي شما مثال مي‌زنم. ثلاث باباجاني که تنها سه دهه سابقه هويت شهري دارد، و پيش از تغيير ساختاري به شهر و دريافت عنوان اداري محل تلاقي ايلات و طوايف ساکن و درگيري‌هاي متداول عشيره‌هاي آن حوالي بود که اوج آن در سال 1347 شمسي چهره نمود و ... امروز با ترکيبي از همان مردم غيور و محترم با چشم‌پوشي حداکثري از گذشته به شهر تبديل، اختلاف‌هاي پيشين ايلي به اتحادهاي ملي و ميهني و اعتقادي تبديل شده است، که تبعيضات و بي‌توجهي مسئولان هر روزه بر معضلات آن مي‌افزايد شاخه‌هاي سلفي‌گري جهادي نيز علي‌الدوام بر روي آن منطقه در حال کار و تبليغ است و يکي از کانال‌هاي نفوذ به داخل ايران براي آنها محسوب مي‌شود. اشتباهات فرهنگي و عدم مديريت موجب اين ريشه‌دواني‌ها شد که اگر فرصتي شد، در جاي خود به آن مي‌پردازم.

ديگر اسلام‌آباد که چهره کنوني آن زاييده جنگ است، سيماي اوّليه آن پيش از سلطنت پهلوي اوّل ييلاق‌نشين ايل کلهر بوده و شهريتي واضح و گسترده نداشته است، در سلطه و سفر رضاشاه به منطقه و توجه به آنجا که عنوان آن از (هارون‌آباد) به (شاه‌آباد) تغيير يافت و کارخانه قندي نيز در آنجا ايجاد شد و سيمايي شهري يافت و اين ساختار همچنان ادامه داشت تا زمان جنگ، اشغال و ويراني شهرهاي قصر و سرپل ذهاب موجب شد که غالب پيروان شيعي مذهب سرپل به (شاه‌آباد) که به (اسلام‌آباد) تغييرنام داده شده بود و پيروان اهل حق سرپل ذهاب به کرند و پيروان اهل سنت به کرمانشاه کوچ کنند، خانوارهاي بي‌بضاعت هم که توان جابه‌جايي نداشتند، در سرميل کرند اسکان داده شدند و تقريباً يک دهه نسل اوّل و دوم در آن نقاط تولد و تحصيل و توليد داشته‌اند و اکثري مقيم شدند، ساکنان اوّليه که هسته‌هاي ايجاد شهر بودند و ساکنان ثانويه که جنگ‌زدگان و واردين بعد از سال‌هاي 58 و 59 هستند، با پيوستن از روستاهاي جنگي در نوار مرزي از گوران و کلهر و نيز آمدن و علاقه و حضور و سکونت لک از منطقه سيمره با وجود رقابت‌هاي ديرينه، فرهنگي و اجتماعي و حکومتي بافتي متمايز در اين شهر ايجاد کرد و مديريت نادرست هم به آن تمايز با ايجاد تبعيض‌هاي متوالي دامن زد که فضايي ملتهب دارد، کالبدشکافي آن در اين فرصت اندک نمي‌گنجد. من در (تاريخ اجتماعي کرمانشاهان از دوره صفويه تا امروز) به آن پرداخته‌ام. به عنوان پايان پاسخ شما، اين کرمانشاه و شهرستان‌هاي آن کُلاً داراي همين وضعيت هستند با شدت و ضعف بيشتر و کمتر و همه و همه ناشي از سياستگذاري فرهنگي و اجتماعي اشتباه و بي‌توجهي به فردا و نسل‌هاي آينده است.

*در کنار مهاجرپذيري، اهلي‌گريزي نيز در استان کرمانشاه جاي بحث دارد؛ اين موضوع و به طور خاص مهاجرت نخبگان از کرمانشاه چه دلايلي دارد؟

هيچ گاه دوست نداشته‌ام بدون سند و ارائه منابع يا خداي ناخواسته بدون مطالعه در تمام موضوعات مورد نظر و با سرهم‌بندي پاسخي بدهم زيرا اين گفت‌وگوها مي‌تواند در زمينه‌هاي مورد پرسش ياريگري باشد به سوي بهبود. در حد توان سعي دارم پاسخ شما را با سند قابل استفاده بدهم. سرکار خانم دکتر طبيبه رضايي از چهره‌هاي فرهيخته و تحصيلکرده کرمانشاهي ساکن فرانسه، پايان‌نامه دکتري خود را در همين موضوع مورد سئوال شما گذرانده است و چکيده پايان‌نامه را براي دوستان مؤلف ارجنامه سلطاني ارسال داشته که به دو زبان فارسي و انگليسي در جلد دوم کتاب مورد اشاره چاپ و منتشر شده است. وي پس از تحقيقات ميداني و کتابخانه‌اي مفصل که نتيجه‌اش پايان‌نامه ارزشمند اوست، ‌آورده است که از کتاب ارجنامه سلطاني برايتان مي‌خوانم؛ "بافت تاريخي کرمانشاه به شدت آسيب ديده است، طرح‌هاي شهري "بهسازي" به جاي آنکه بافت را نگهداري و باز زنده کنند، آن را به شيوه‌اي سازمان‌يافته بيش از پيش ويران مي‌کنند و جامعه کرمانشاهي بي‌احساس مسئوليت مدني و بي‌حساسيت به ميراث تاريخي خويش، به اين تخريب سازمان يافته واکنشي نشان نمي‌دهد.

زوال بافت تاريخي مشکلي است کم و بيش گريبانگير همه شهرهاي ايراني ولي در کرمانشاه وضعيت از بسياري شهرها بسي بدتر است. برون‌کوچي بزرگان و روشنفکران و دانشوران طبقه متوسط کرمانشاهي و درون‌کوچي جمعيت روستايي، بافت اجتماعي کرمانشاه را يکسره دگرگون کرده است.

برخلاف انديشه رايج، درون‌کوچي روستا به شهر مهم‌ترين عامل ناکارآمدي‌هاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي کرمانشاه نيست، ناکارآمدي‌هاي يادشده در نبود بزرگان و طبقه خلاق است که امکان رشد اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي را از کرمانشاه گرفته است. چنين شرايطي نه تنها سلامت بلکه هستي بافت تاريخي را تهديد مي‌کند. کرمانشاه در روندي پيوسته، از يک سو بزرگان و سرآمدان طبقه متوسطش را از دست مي‌دهد که اينان سرمايه‌گذار و طبقه خلاق هستند که سرمايه‌هاي مادي و معنوي جامعه به شمار مي‌آيند و از سوي ديگر هر سال جمعيتي از مهاجران روستايي به کرمانشاه کوچ مي‌کنند. در نبود بزرگان بومي شهر و روشنفکران و دانشوران طبقه متوسط، بهبود شرايط اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي اين مهاجران، جذب آنان در فرهنگ شهري و ارتقاي سطح زندگي و دانش و مهارت‌هايشان بسيار دشوار است و... الي آخر...".

به سخن خانم دكتر رضايي اين نکات را اضافه مي‌کنم که کرمانشاه را به يک شهر بدون حافظه تاريخي تبديل کرده‌اند، ما براي جذب نخبگان و نگهداري اکثر طبقه داراي اهليت پس از جنگ مي‌توانستيم با بهسازي بافت تاريخي کرمانشاه به طور هُنري و معماري سنتي هم چهره‌هايي از جنگ و هم سيمايي از صلح و سازندگي در کرمانشاه داشته باشيم، پيشنهاد شد به استاندار وقت که ابتدا و انتهاي خيابان مدرس بسته شود و درشکه‌رو و سنگفرش گردد و نقاط آسيب‌ديده مرمت شود، خانه‌هاي قديمي براي اسکان مهمانان و مسافران و توريسم خريداري و سازماندهي شود و اين مسير براي تردد ايام فراغت اهالي و مهمانان به مرکز جاذبه‌هاي شهري کرمانشاه تبديل شود و در همين فضا چه مستندها و برنامه‌هاي فرهنگي، تاريخي و اجتماعي تهيه و احيا مي‌شد و... امّا افسوس که اين حافظه تاريخي را ويران کردند و همه آرزوها نقش بر آب شد. اهل قلم، انديشه، فرهنگ، دلبسته ميراث‌هاي تاريخي ميهن بويژه زادگاه خود هستند و به تمامي خشت‌هاي آن عشق مي‌ورزند و با خاطرات آن زندگي مي‌کنند. زماني که سياستگذاران بي‌فرهنگ و مأمور ويراني چون زنگي مست براي انتفاع خود با هجوم ماشين‌آلات غول‌پيکر همه جا را با خاک يکسان مي‌کنند، يعني کاري را که بمب‌افکن‌هاي صدام و بعثي‌ها شروع کردند به پايان مي‌رسانند، اهلي و صاحب اهليت و انديشه با چه دلبستگي در سرزميني که براي او مدفن يادها شده است، توان توقف داشته باشد، يک لحظه از اين لحاظ کرمانشاه را با همدان که خيابان قديمي اصلي را سنگفرش و درشکه‌رو کرده‌اند، يا با سنندج مقايسه کنيد و سهم کرمانشاه را از توريسم سالانه با آن شهرها در نظر بياوريد و ببينيد که تفاوت ره از کجاست تا به کجا. حتي پرندگان در آشيانه ويران و لانه دست‌خورده نمي‌آسايند تا چه رسد به انسان... شما حتي يک تن از نمايندگان پارلماني را که از اين مردم رأي گرفته که فريادرس آنها باشند و قانوناً و به ضرورت بايد در ميان اهالي بسر ببرند، پيدا نمي‌کنيد که در شهر کرمانشاه يا شهرستان‌هاي تابعه ساکن باشند، از آغاز انقلاب تا امروز...

* درد بزرگي است که آرام گرفتن در شهر هويت از کف داده کرمانشاه، آنچنان دست نيافتني شده که حتي پيکر نخبگان کرمانشاهي مانند مرحوم علي‌اشرف درويشيان و معيني کرمانشاهي به خاک زادگاهشان کرمانشاه سپرده نشد؟

بله ـ اين حرکت هم در راستاي همان عدم بهسازي و ممانعت از شکل‌گيري فرهنگي به طور عام در کرمانشاه صورت گرفت. سياستگذاران فرهنگي کرمانشاه حتي از حضور جسد بي‌جان فرهيختگاني از اين دست واهمه دارند که نکند موجب ايجاد فضايي فرهنگي جز آنچه در انديشه و مخيله منجمد آنها مي‌گذرد، بشود. در حالي که فرهنگ غالب و مغلوب در اين گونه عرصه‌ها خودنمايي مي‌کند، شادروان درويشيان نويسنده‌اي چپگرا بود و به دريافت‌هاي خود نيز اعتقاد راسخ داشت. نام او به سبب آثار ارزنده‌اش از مرزهاي ايران گذشت. تعدادي از آثارش به زبان‌هاي ديگر ترجمه شدند. پيش از درويشيان نيز در کرمانشاه انديشه چپ سابقه ديرينه دارد که در کتاب (احزاب سياسي و انجمن‌هاي سرّي در کرمانشاه) بدان پرداخته‌ام ـ امّا امروز ديگر رگ و ريشه‌اي از حرکت چپ بدان معني در کرمانشاه نمانده است. دوستداران شادروان درويشيان در کرمانشاه و ساير نقاط به خاطر آثارش که با آن از دوران دبستان و دبيرستان نشو و نما يافته‌اند، به او احترام مي‌گذارند، اين احترام ربطي به افکار شخصي او ندارد. شادروان درويشيان بخشي عظيم از حرکت داستان‌نويسي ايران در کرمانشاه است و با فقدان جسم خاکي او قسمتي ديگر از حافظه فرهنگي کرمانشاه به نسيان دچار شده است و امّا شادروان معيني کرمانشاهي که قُلّه ترانه‌سرايي ايران است و علاوه بر حضور در خاطره چند نسل متوالي در دهه‌هاي اخير يک ريشه اعتقادي و مجسم به نام تکيه معاون‌الملک در کرمانشاه دارد که سياستگذاران فرهنگي کرمانشاه آنهايي که آبادي خود را در ويراني همه‌جانبه اين سامان مي‌بينند از تشريح حتي گوشه‌اي از فلسفه وجودي آن عاجزند. شادروان معيني کرمانشاهي به سبب ارتباط مستقيم با هنر موسيقي و ترانه‌سرايي و آنچه به نظر سياستگذاران مزبور شايد گناه محسوب مي‌شده است، از بازگشت و دفن در خاک کرمانشاه که خاک آبايي و اجدادي پدرانش بود، محروم ماند. يعني در واقع کرمانشاه از به سينه گرفتن فرزند شايسته برجسته‌اي محروم ماند. شادروان معيني بخش مهمي از ادبيات معاصر ايران و فرهنگ و زبان فارسي است. به خاطر همين محروميت‌هاست که امروز کرمانشاه با بزرگترين بحران فرهنگي خود مواجه شده است و اين پوسته زماني باز شود و چهره بنمايد، هيچ حرکتي جلودار آن نخواهد بود، زيرا عاملين امروز را مي‌بينند در حالي که فرهنگ فردا چهره مي‌نمايد و بايد پرسيد نسل‌هاي فرداي شهر ما چه گناهي کرده‌ند که بايد جوابگوي ويرانگري‌هاي امروز باشند.

کد خبر 255238

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha