* خيلي ها معتقدند ستاره پرفروغ کرمانشاه در حوزه هاي مختلف فرهنگ، ادب و هنر در سال هاي اخير روز به روز روبه افول بوده است؛ با توجه به اهميت اين موضوع اگر شما هم موافق باشيد فرصتي را که در اختيار ما قرار داده ايد به اين مبحث بپردازيم. به عنوان اولين سؤال در زمينه فرهنگ، لطفاً نظرتان را در مورد عملکرد و وضعيت انجمنهاي ادبي استان بفرماييد؟
با انجمن ادبي بهزاد و مسئول آن آقاي حسين احمدي محجوب آشنايي دارم که خود از رباعيسرايان زبده معاصر هستند، تدريس و کارشناسي اشعار به ياري ميهمانان مدعو و برگزاري مستمر جلسات و ارتباط با انجمنهاي شهرستانها، سيماي مقبولي از انجمن ادبي بهزاد به دست ميدهد بويژه که گزيده آثار هر هفته را در صفحه ادبي نشريه نقد حال منتشر ميکنند اين ابتکار خوبي است که انجمن ادبي پيوسته نشريهاي فعال باشد، يا کانون ادبي روزنه با مديريت آقاي پيمان سليماني شاعر و مدرس که به همين ترتيب عمل ميکنند و پيوسته روزنامه ديرينه سال و فعال باختر هستند و آقاي رضا حساس شاعر و کارشناس ادبي آن ميباشد و ديگري انجمن ادبي دانشگاه صنعتي کرمانشاه که بنابه آنچه آمده است در حوزه نظم و نثر و نقد ادبي و شعرخواني با برگزاري بيش از يکصد جلسه با موضوع زندگي و آثار بزرگان ادبي در طي سه سال گام برداشته است ـ ديگر انجمن ادبي سرو با مسئوليت آقاي محمود اميني شاعر و نيز انجمن ادبي آفتاب با مسئوليت آقاي رضا حساس شاعر جوان و متعهد، گهگاه هم نام آقاي علي اشرف قبادي را در تشکيل انجمني ميبينم و نيز انجمن قلم در گيلان غرب، انجمن سروه در اسلامآباد، انجمن ادبي صحنه و... متأسفانه چون در کرمانشاه نيستم تا در جمع جوانان شاعر و اهل ذوق حضور پيدا کنم به مقتضاي تعهدي که نسبت به کرمانشاهشناسي دارم و بايد مدام در جريان مسائل فرهنگي کرمانشاه باشم، اين تحرکات ادبي را از طريق مجازي رصد ميکنم ـ متأسفانه انجمنهاي ادبي نيز در کرمانشاه رسمي و غيررسمي دارد؛ يعني گويا انجمنهايي مجوز رسمي دارند و متولي آنها شهرداري يا اداره ارشاد است و در مکان رسمي مانند فرهنگسراها برگزار ميشود و انجمنهايي فاقد اين امکانات هستند و در مکانهاي عمومي مانند کافهها، يا در فضاي مجازي برگزار ميشوند؛ مانند انجمن ادبي مهر به مديريت آقاي صادقي بروجردي شاعر، اين انجمنها هر کدام در جاي خود بايد مديريت شوند، هر چند گفتم که پيوستگي به نشريه فعال ابتکار خوبي است و زودبازده است امّا در زمان طولاني مدت براي شاعر و پژوهشگر ادبي در دسترس نخواهد بود، بلکه بايد مسئولان فرهنگي ياريگر انجمنهاي ادبي در انتشار سالنامهها يا فصلنامههاي وزين باشند که گزيده اشعار شاعران جوان و نقد و بررسي کارشناسان به اهتمام مسئولان انجمنها و همکارانشان چاپ و منتشر شود، حتي انجمنها ميتوانند در انجام اين امر با يکديگر همکاري نموده و جمعاً يا هر چند انجمن يک فصلنامه يا سالنامه آماده و انتشار بدهند که فوايد چندجانبه براي حال و آينده انجمنهاي ادبي کرمانشاه دارد، ابتدا اين که مأخذي براي پژوهش ادبي استان فراهم ميآيد، دوم شاعر جوان سير پيشرفت ادبي و هنري خود را درمييابد، سوم جامعه ادبي به شيوه نقد و بررسي درست آثار و اشعار آشنا و همراه ميشود، چهارم با راهيابي سالنامه يا فصلنامه به کتابخانهها و مجالس ادبي شاعران جوان شناخته ميشوند و مقدمهاي ميشود براي آمادگي و ارائه چاپ گزيده يا مجموعه اشعار آنها ـ اين که بعضي از شاعران جوان علاقهمند، به چاپ و نشر اشعارشان دست ميزنند و اکثراً در آن ميمانند و موجب دلسردي آنها ميشود، به خاطر آن است که بدون تجربه اين مراحل و دوري از بررسي و نقد کارشناسان دست به اقدام ميزنند، و بسياري موارد و فوايد ديگر...
* درباره فضاي مجازي نفرموديد.
فضاي مجازي، نامش با خودش آمده است. مجازي است و حبابي. اولاً اينکه مانند مرکب رنگي که خوشنويس مبتدي را فريب ميدهد و به جايي نميرسد و استادان خوشنويس هميشه مبتديان را از نوشتن با مرکب رنگي برحذر ميدارند، فضاي مجازي براي شاعر مبتدي همين طور است فريبنده است و نميآموزد. دوم اين که فضاي مجازي عاقبت مشخصي ندارد. مشخص نيست که تا لحظاتي ديگر باقي است يا فاني و نميتوان به آن تکيه کرد. شاعر جوان بايد عليالدوام در حال مطالعه آثار برتر و بهتر باشد. تمرين شاعر جوان خواندن است و خواندن در هر زمينه ادبي که ذوق دارد و بايد در انجمن ادبي حقيقي هم که شعر شاعران محک ميخورد حضور پيدا کند تا به نتيجه هنري دست يابد.
ضمناً از ياد نبريم که انجمنهاي ادبي فقط ميز و صندلي نيست. انجمن ادبي به محيط سالم، سيستم صوتي و تصويري، سالن مناسب، پروگرام و مجري مسلط، حمايت مادي و معنوي در چاپ و نشر آثار، تأمين هدايا و جوايز براي تشويق شاعران جوان، نياز دارد که گمان ندارم در برگزاري انجمنهاي ادبي در کرمانشاه جز ديوار و ميز و صندلي کذايي از مسائل مربوط و لازم خبري باشد.
* چرا در اين سال هاي اخير شاهد ظهور شاعران بزرگ و محبوبي مانند استاد يداله بهزاد، استاد علي اشرف نوبتي( پرتو کرمانشاهي) و... نبودهايم؟
ادبيات و هنر شبيهسازي نيست. در اين حوزه هر شخصيتي مستقل است، خودش است، در ادبيات و هنر اگر استعدادي توانست حتي همانند حافظ هم بشود، موجود تکراري خواهد بود، گرچه ميدانم قصد شما مشابهت نيست بلکه منظورتان پايه ادبي و جايگاه هنري است و رسيدن به آن محدودهها بسيار مشکل است. بهزاد و پرتو به آساني و زور و تبليغ بهزاد و پرتو نشدند، امّا امروز تا آنجا که آثارشان را به دستم رساندهاند و فرصت تورق و مطالعه پيدا کردهام، در حوزه ادبيات فارسي شاعراني چون آقايان دکتر سعيد ميرزايي، بيژن ارژن، شيرزادي، عباس درويشي، جعفر درويشيان، ناصر گلستانفر، احمدي محجوب، سابير هاکا، اشرف قبادي، اصغر عظيميمهر، پرويني، جسري، اکرادي و در حوزه ادبيات کُردي آقايان کمال اميني، سعيد عبادتيان، دکتر سهامي، دکتر موزوني، دکتر آهنگرنژاد، دکتر علي الفتي، هادي سپنجي، سيدقاسم ارژنگ، علي جلالوندي، محسن رشيدي، فيصل هدايتي، داود غفاري، مؤمن يزدانبخش، دکتر خاني و ناهيد محمدي درخشش دارند و اگر فضا و مجال باشد، نسلي موفق در حوزه شعر و ادبيات خواهيم داشت. هر چند متأسفانه در نسل سوم يعني بعد از قشري که نام بردم با اشعار قابل اشارهاي مواجه نيستيم و بايد به دنبال علت آن کندوکاو داشت يا شايد هست و من به اشعار آنها دسترسي نداشتهام.
* با وجود آنکه مطبوعات در تاريخ کرمانشاه سابقه درخشاني داشته است اما متأسفانه امروزه با مشکلات و مسائل گوناگوني دست به گريبانند و ماحصل فعاليتشان آنچنان که بايد قابل دفاع نيست. تحليلتان را در مورد شرايط و وضعيت کنوني مطبوعات و رسانه هاي استان بفرماييد.
بعضي از امور را بايد با نگاه به پيشينه آن مورد توجه قرار داد. درست است مطبوعات در کرمانشاه سابقهاي روشن دارد. چهرههايي که در کرمانشاه و روزنامههاي آن در طي قريب يکصد سال اخير قلم زدهاند، وقتي نگاه ميکنيم اکثر در سطح کشور شناخته شده بودهاند. آرشيوي که از نشريات کرمانشاه از روزنامه بيستون تا سعادت ايران و کرمانشاه و... در اختيار دارم، گوياي اين واقعيت است.
زماني که مقايسه ميکنيم، از يک انسجام موضوعي و محورهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي مشخص برخوردار است که ديدگاهها و خط سير فکري سردبير و نويسندگان را روشن و آشکار ميسازد. اهل قلم و نويسندگان مطبوعات پيشکسوت با واقعيات ملموس جامعه کرمانشاه در پنجاه، شصت و هشتاد سال پيش سروکار داشتهاند وقتي که مطالب آنها را ميخواني اکثر نکات آنها قابل استناد و پيگيري است، به ندرت در مطبوعات گذشته کرمانشاه فرد مطرح ميشود يا مخاطب (فرد) است. هر چه است (فرياد) است. براي آگاهي جمع براي رفاه جمع، مطبوعات بسيار مقدس بودند، زيرا نسيم مشروطيت را در جامعه ميپراکندند. جز در دهه سي و اوايل دهه چهل يعني از 1322 تا 1332 که تعداد نشريات در کرمانشاه روبه افزوني گذاشت، مطبوعات اين شهر و شهرستانهاي تابعه از حد معقول بيشتر نشد. هميشه هم اين سخن مشهور ويلتر رايد روزنامهنگار نامدار معاصر سرمشق اکثر آنها بود که؛ (روزنامهنگار شريف کسي است که به مصالح مملکتش فکر کند) ـ زيرا اگر يک جراح اشتباه کند، جان يک انسان تلف ميشود ولي اگر يک روزنامهنگار مرتکب خطا در پخش خبري شود، ممکن است مردم يک شهر و حتي يک کشور دچار مصيبت شوند، و گاه ميليونها انسان زندگي سالم و آرام خود را از دست بدهند. درست است که امروز مردم کرمانشاه به سبب گرفتاريها و افسردگيها و ويرانيها و جنگ و سيل و زلزله و گراني و تورم حتي به مطالعه روزنامههاي پيشرو علاقهاي ندارند و تيراژ بعضي از آنها گاه به صد و دويست نسخه رسيده است، امّا مطبوعات نماد فکر و انديشه يک جامعه است. زماني که داراي انسجام موضوعي و محورهاي روشن سياسي و اجتماعي و اقتصادي نباشد و خط سير فکري سردبير و نويسندگان آن روشن و آشکار نباشد، فقط ظاهرسازي خواهد بود. تنها با کميت تعداد نشريات در يک استان که هيچ گاه افزوني آن هم معقول نيست. نتيجهاي عايد نميشود، زيرا نشريه بايد فلسفه وجودي مشخص و مبرهن داشته باشد و در غير اين صورت فقط مجوز دريافت کاغذ و سوبسيد و لابيسازي است، متأسفانه در کرمانشاه در نگاه فرهنگي به مطبوعات، نگاهي جدي وجود ندارد. درست است که هيچ کالايي به سرعت نشريه باطل نميشود و به قول همشهريها صبح درميآيد و عصر شيشه پاککن ميشود، امّا همين اندازه اگر جايگاه خود را پيدا کند، ميتواند منشأ تحولات عظيم باشد و به واقع مطبوعات ميتواند کرمانشاه را از اين ويراني نجات دهد. با ابداع، با ابتکار، با واقعگرايي، با عبور از بينش سطحي و کاسبکارانه، با ايجاد مخاطبان همدل و فرهيخته، با مطالعه و دقت، با عمق در نوشتهها و عبور از کالبدشکافيهاي پوسيده بينتيجه، با شرم از رجزخواني و دنداننمايي و باجخواهي که دوره آن گذشته، و... .
* امروز، موسيقي در کرمانشاه حرفي براي گفتن و تواني براي ابراز وجود دارد؟
کرمانشاه هميشه مهد موسيقي، اين هنر آسماني بوده است. بهترين سند اصيل و ثابت و بيخدشه ديوارههاي طاق، طاق بستان است. هميشه در حوزه موسيقي سخن براي گفتن داشته است، بويژه که کرمانشاه زادگاه تنبور که به روايتي مادر اکثر سازهاي ايراني چون تار و سه تار و... است از لحاظ لحن و نغمه و آواز و آهنگ هم به روايت شفاهي بسياري از سالمندان از کهن شنيده در کرمانشاه معتقدند که نکيسا و باربد در اين سرزمين بوده و باليده و لحنهاي بهشتي بر جاي گذاشتهاند. موسيقي امروز کرمانشاه به سبب عدم وجود پژوهشکده هنر سرگردان است، بدون طبقهبندي است. مراتب آن مفقود است. کرمانشاه موسيقي جهاني دارد، موسيقي کشوري دارد، موسيقي محلي دارد، موسيقي آئيني دارد، موسيقي شهري و حتي محلهاي دارد و... و در اين هنر بارها در سطح کشور و ساير کشورها با گروههاي پرورش يافته اين چند دهه درخشيده است. امّا موسيقي در کرمانشاه خودش خودش را نگاه داشته است.
* کرمانشاه را ازحيث دارا بودن اماکن فرهنگي مانند فرهنگسراها، سينما و... نسبت به گذشته خودش با استان هاي ديگر، استان برخورداري مي دانيد يا خير؟
سينما در کرمانشاه به زندگي يکصد ساله خود نزديک ميشود با اوّلين بناي سالن تئاتر و سخنراني که "سينماتوگراف فروهر" را شامل شد، و توسط مصورالدوله در خيابان شاهبختي سابق (معلم کنوني) بنياد نهاده شد تا امروز كه در جلد اوّل دانشنامه کرمانشاه سرگذشت سينماهاي کرمانشاه را تا اوايل انقلاب آوردهام، در سالهاي بعد از 1340 کرمانشاه با جمعيت 250 تا 300 هزار نفري داراي سينماهاي (ديانا، متروپل، رکس، ايران، شهر فرنگ، آتلانتيک، شهرتماشا، کريستال، مولن روژ، و چند سالن سخنراني مانند سالن شير و خورشيد، تالار فرهنگ و...) بود، در دوران جنگ تمامي سينماها به تعطيلي کشيده شد. در سال 1365 سينما آتلانتيک با تغيير نام به (پيروزي) شروع به کار کرد و پس از آتشبس و پايان جنگ که سينما بهمن از سوي دولت و سينما فرهنگ از سوي بخش خصوصي ساخته شد، پيروزي و استقلال و صحرا فعال شدند، به اين ترتيب شهر ما با جمعيت يک ميليون نفري صاحب پنج سينما و 4030 (چهار هزار و سي) صندلي شد. باز هم عقبنشيني کرديم. صحرا بسته و متروکه شد و سينما استقلال هم منفعل و مخروبه شد. در سال 1387 از سه سينماي باقيمانده، بجز سينما فرهنگ که مربوط به بخش خصوصي بود، آن دو سينماي ديگر هم تعطيل و ورشکسته شدند. بناچار بازسازي سينماي آزادي شروع و در سال 1391 بازگشايي شد. سينماي بيستون را هم در سال 1397 جزء جوانب هتل پارسيان با 160 صندلي تأسيس کردند و کرمانشاه حالا با يک ميليون جمعيت شهري سه سينما يا دو سينما و نيم دارد و ميدانيد که اين تعداد به ميزان جمعيت شهر در مقياس 1/1 صدم ميباشد در حالي که مقياس استاندارد جهاني در کشورهاي آباد به ازاء هر يک ميليون نفر جمعيت شصت سينما (60) ميباشد، و در شهرستانها هم که خبري نيست.
درباره فرهنگسراها که پنج فرهنگسرا در شهر بزرگ و به اصطلاح کلانشهر کرمانشاه که هر چند گاه هم اين عنوان را از اين شهر ميگيرند، يعني هر دويست هزار نفر يک فرهنگسرا که اخيراً به پنج فرهنگسرا اضافه شد. قبلاً چهار فرهنگسرا بود يعني هر دويست و پنجاه هزار نفر در حالي که در شهر فرهنگي و هنري و با قدمت و پيشينه مانند کرمانشاه در تعريف هويت شهري هر محله بايد فرهنگسراي مستقل خود را داشته باشد. فرهنگسرا، بيمارستان نيست که در صورت اضطرار به آن مراجعه شود يا ضرورت زمان جنگ و زلزله حوادث طبيعي و غيره باشد، فرهنگسرا محل رجوع عليالدوام جامعه بويژه جامعه جوان است، حداقل اگر به استانداردهاي جهاني توجه نداريم، به استانداردهاي کشوري نگاه کنيم. به تهران، به اصفهان، شيراز و... تازه آن هم به صورت فعال و نيمه فعال و متوقف تقسيم شده است. در اين مدتي که معاونت فرهنگي و هنري شهرداري و کميسيون فرهنگي شوراي شهر تکاني خورده و به تلاش پرداختهاند، فعاليتي ايجاد شده وگرنه قبلاً که اين هم نبود، ديگر اين که فرهنگسراها بايد حيات خلوت و فضاي تنفس و تبادل نظر دانشگاههاي هنر و علوم انساني باشد، جلسات و نشستهاي هنري، ادبي، فرهنگي، علمي داشته باشد خود جوانان گردانندگان و پاتوقنشين فرهنگسراها باشند. کلاسهاي آموزش بخشي از فعاليت فرهنگسراهاست البته موضوعاتي موکول به فرهنگسراهاي محله است که در کرمانشاه چون محلات فاقد فرهنگسرا هستند، در اين فرهنگسراها برگزار ميشود. فرهنگسرايي که نتواند دانشجويان و جوانان جويا را جذب کند و به جاي به هدر رفتن و به انحراف اجتماعي و اعتياد و... کشيده شدن آنها را گردانندگان حرکات فرهنگي و هنري و اجتماعي بار نياورد، سراي سالمنداني بيش نخواهد بود. براي نجات جامعه اوّل آموزش و پرورش و تأمين امکانات پيشرفته براي آن و سپس فرهنگسراها براي اوقات فراغت جامعه جوان که آيندهسازان ما در امان باشند. در غير اين صورت نتيجه مثبتي عايد نخواهد شد. توجه کنيد که ما در شهر کرمانشاه 260 دويست و شصت مسجد داريم و بايد داشته باشيم امّا اگر در کنار اين مساجد نوبنياد به ازاء هر پنج مسجد يک فرهنگسراي محله هم ميساختيم. ما حالا قريب شصت فرهنگسرا داشتيم و خانوادهها دغدغه ايام فراغت فرزندان خود را در تهاجم همهجانبه مفاسد اجتماعي نداشتند.
* کرمانشاهياني که خارج از استان گردهم ميآيند و در يک ساز و کار قانوني گاه برنامه هايي رسمي براي شهر و همشهريانشان برگزار مي کنند، چه اثراني بر معرفي ظرفيتها واعتلاي همهجانبه استان کرمانشاه دارند؟ در اين زمينه حرف و حديث هاي فراواني وجود دارد!
البته اين مجامع تنها مربوط به کرمانشاه نيست. اکثر شهرها و حتي شهرستانهاي ايران در تهران اين مجامع را دارند و از حمايت وزارت کشور، شهرداري مرکز، شوراي شهر مربوطه، خيرين و تجار همشهري و نيز در مرکز استان هم استانداريها و شهرداريها و به همان نسبت شخصيتهاي اقتصادي ياريگر مادي و معنوي اين مجامع هستند و افراد موجّه و معاريف و صاحب حسن نيت فراوان در پيشروان آنها ديده ميشوند. کرمانشاهيهاي اهل بازار و مسجد و هيئت و... سالهاست که در تهران جلسات خود را دارند که شادروانان سيدجليل سيدزاده و دکتر سعدوندي، دکتر جعفري و... و از ارکان آن بودند. کرمانشاهيهاي عرفي و اداري و اقتصادي هم در راستاي نيات خود و اهداف دفترِ خانه استانها در وزارت کشور که آن زمان بود، فعال شدند و اهل قلم و فرهنگ و پزشکي و... را نيز به مقتضاي نياز و خواسته فراخواندند. جمعيت خوب و کارآمد و دلسوزي فراهم آمد و قدمهاي فرهنگي در راستاي گراميداشت هنرمندان و اهل قلم و پيشکسوتان کرمانشاهي برداشتند و اعضاي هيئت امنا اکثراً از متقدمين و محترمين کرمانشاهي مقيم تهران بودند. به عنوان مؤسسه ثبت شرکتها شد و با ساختاري به گروه اجرايي سپرده شد. از آنجايي که هيچ گاه در کارهاي گروهي توفيقي نداشتهايم، حکايتها درست شد و ماجرايي از نابساماني اين جمعيت پديد آمد که مفصل آن را در کتاب تاريخ اجتماعي کرمانشاهان از دوره صفويه تا عصر حاضر با مستندات ارائه کردهام و در اينجا شرح کشاف ميشود. بنابراين در يک جمله جمعيتي که خود بيسروسامان باشد و حتي يک گزارش کار مختصر و مستند و متقن پس از سالها براي جواب سوال امروز شما نداشته باشند و اجتماع آنها اکثر قريب به اتفاق مناسبتي باشد تا محاسبهاي، نميتوان به آن در حوزه ظرفيت و ارتقاء همه جانبه چشم اميد داشت، زيرا با نگاهي به عملکردها جز در موارد استثناء که از نيات پيشروان خدوم نشأت ميگرفته است اکثر قريب به اتفاق براي ايجاد جايگاه فردي و دستيابيهاي روزمره بوده است و واژه کرمانشاه در اينجا هم مظلوم واقع شده است و ملغمهاي بيش براي تفنن و برخورداري بعضي افراد نبوده و نيست.
* برنامههاي صداوسيماي کرمانشاه را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
صداوسيماي کرمانشاه در بُعد کادر اجرايي اخبار و گزارش و برنامه، افراد توانا و پرانرژي و جواني در اختيار دارد. پتانسيل بسيار بالايي براي تهيه برنامه از جميع جهات دارد، امّا برخلاف رنگين کمان فرهنگي کرمانشاه، صداوسيمايي تکرنگ و يک سويه است.
* آيا معتقد هستيد صدا و سيماي کرمانشاه نتوانسته است بدون تبعيض به نياز و سليقه همه ساکنان استان پاسخ دهد؟
در صدا و سيماي مرکز کرمانشاه، به طور کلي شمال غرب کرمانشاهان يعني فرمانداريهاي پاوه، جوانرود، ثلاث، روانسر جز در اخبار حوادث و گزارشهاي متداول در آن ديده نميشود يا اخيراً برنامه ادبي هفتگي از صدا براي اهالي آن سو تدارک ديده ميشود. تا به حال حتي يک نمازجمعه کامل از نمازهاي جمعه پاوه و ساير فرمانداريهاي مناطق سنينشين از اين صداوسيما پخش نشده است. در حالي که يکي از قويترين و پرجمعيتترين نمازهاي جمعه در آن منطقه برگزار ميشود و ائمه جمعه و جماعات آنجا از چهرههاي آشکار به علم و عمل در جهان اسلام هستند بويژه ماموستا ملاقادر قادري که مشاراليه بينالاقران هستند، اين علماء منتخب و منصوب از سوي نظام هستند اقتدا به آنها نشانه اعتماد به جمهوري اسلامي است چرا بايد پنهان داشته شوند يا در نمازجمعه اهل سنت کرمانشاه به امامت ماموستا ملا محمد محمدي عالم وارع و متقي، در گزارش چندثانيهاي که براي اخبار استان تهيه ميشود به صورتي زاويه دوربين صداوسيما را تنظيم ميکنند که گويي چند ده نفر بيشتر حضور ندارند. در حالي که بدون هيچ تبليغات و پيگيري اگر جمعيت و هيمنه نمازجمعه برادران اهل سنت کرمانشاه از برادران اهل تشيع بيشتر نباشد، کمتر نيست. چه تفاوتي دارد برگزاري نمازجمعه شيعه باشد يا سني؟ اعتنا و اقتدا به نظام است. اين حرکات بسيار کودکانه است. جامعه اهل سنت کرمانشاهان با علما و دانشمندان، شاعران و هنرمندان متقدم و آثار ارجمند داراي پيشينه، بانيان اصلي بخش کُردي صداوسيماي کرمانشاه پيش و پس از انقلاب بودهاند. چرا بايد يکباره حذف شده و در پرده فراموشي قرار بگيرند؟ با اين همه بزرگان و معاريف اهل سنت که کرمانشاه در حوزههاي متفاوت دارد، تا حالا در طي اين چهار دهه يک مستند يا مصاحبه به ياد ماندني و قابل آرشيو نداشتهايم. چون پژوهشهاي درست و ژرف در گردش کار برنامههاي صدا و سيما وجود ندارد. با اين که تمام منابع و مطالب براي آنها مهياست، امّا تحقيق تهيه برنامه يک دانش و يک فن است که صداوسيما کرمانشاه از اين دانش و فن خالي است، جز مواردي معدود که به سيماي سراسري راه پيدا ميکند.
* همه اين عوامل موجب شده مردم استان کرمانشاه جز بخش خبر، دلبستگي چنداني به صدا و سيماي مرکز استان نداشته باشند.
اگر صداوسيماي کرمانشاه، حتي همانند صداوسيماي کردستان (سنندج) يا ايلام يا همدان عمل کنند کرمانشاهيان فرستندههاي هيچ مرکزي را از گيرندههاي خود نخواهند ديد، امّا مجبورند که حديث خود را از زبان ديگري بشنوند. چرا بايد در ايام روزه خاوندگاري آن مراسمي که از اقصي نقاط جهان بيننده و مجذوب دارد، صداوسيماي شهر سليماني عراق بيايد و براي پيروان و مردم جهان در توتشامي گزارش تهيه کند يا بي بي سي با استفاده از آرشيو، خبر آن را فراهم کند و صدا و سيماي کرمانشاه که در حوزه سياسي و جغرافيايي و اجرايي اوست، به سکوت بگذراند، مگر مردم يارسان ايراني نيستند؟ مگر در انقلاب سهم بسزا نداشتند؟ مگر در هشت سال جنگ ستون جنگهاي نامنظم را بر دوش نکشيدند؟ دهها شهيد ندادند؟ در تمام انتخابات شرکت نکردند؟ چرا بايد حتي از يک اعلام مراسم يا تبريک عيد يا طرح آنان در گزارش بدين صورت خودسانسوري کرد و پا بر آنها نهاد، يا چرا در رديف حوزههاي توليدي و توريستي، مناطق يارساننشين که فعالترين و دقيقترين و پرجاذبهترين مناطق در استان کرمانشاه هستند به هيچ وجه نامي از آنها برده نشود، در گزارشهاي خبري فصل گلابگيري در (گرهبان) مجتمع آئيني پيروان اهل حق آتشبگي که ساليانه هزاران زائر از ساير استانهاي ايران و کشورهاي عراق و ترکيه و آذربايجان و قفقاز و ارمنستان و... دارد و يکي از ارکان توسعه در استان ميباشد. با حذف نام اصلي با عنوان (گلابگيري در هرسين) آغاز شد، گزارش ميشود و... اين سياهنمايي و لاپوشاني شامل همشهريهاي کليمي و مسيحي کرمانشاه هم هست. تا به حال شنيده باشيد که صداوسيما در يک جمله يکي از اعياد متعدد و مختلف اين قشر همراه و همدل و محترم را تبريک گفته باشد، در طول تاريخ اين اقليتهاي بزرگوار همميهنمان همريشه ما بودهاند، آيا زماني که در واقعه سيل و زلزله نمايندگان آنها پس از جمعآوري اعانه و ياريهاي نقدي از همکيشان خود براي کمک به سيلزدگان و زلزلهزدگان در دفتر نماينده ولي فقيه حضور پيدا ميکنند، آنان که سياست بياعتنايي و حذف رسانهاي و... آنها را پيشه کردهاند چه جوابي براي آينده تاريخ دارند، سني، اهل حق، کليمي، مسيحي در کرمانشاه جغرافياي حضور هزاره دارند. انکار آنها از تريبون صداوسيما خارج منطقي و خلاف عقلي است. امروزه زمان اين حرف و سانسورها به پايان رسيده است.
نظر شما