ناگفته های کرمانشاه/ گفتگوی تحقيقی و‌تحليلی با دكتر محمدعلی سلطانی (بخش چهارم)

بنفشه رضایی- در بخش قبلی مطلب گفتگو با مدرس، محقق و مورّخ برجسته، دکتر محمد علی سلطانی، به مسائل اقلیت های مذهبی در استان اشاره شد. در این بخش به موضوعاتی مانند وضعیت دانشگاه های استان و پژوهش پرداخته شده است.

لطفاً تحليلي هم درباره حال و روز دانشگاه‌هاي استان داشته باشيد؟

ببينيد، دانشگاه تعريف داشته و دارد، هنوز پس از هزاران سال از دانشگاه جندي شاپور و دانشگاه نظاميه بغداد نام مي‌برند، هنوز پس از قرن‌ها نام استادان و دانشجويان و آثار و تأثير آنها در انديشه‌ها و نوشته‌هاي جهاني برقرار و بردوام است، هيچ کدام از امکانات امروز را هم از هيچ جهتي نداشته‌اند. ما صاحب چنين دانشگاه‌هايي بوده‌ايم گرچه فترت تاريخي در ادامه اين گونه مراکز داشته‌ايم به سبب حمله مغول و ويراني و جنگ و انديشه اقتصادي شاهان صفويه و بعد از آنها، بنابراين کرمانشاه پيشينه دانشگاه‌هاي دينور را دارد که قريب پانصد سال در دوره عباسيان دين‌مردان و رجال سياسي و فرهنگي امپراطوري بزرگ اسلامي را تربيت مي‌کرده است و امروز از چشم ما دور مانده. واقعيت اين است امروز هم در عرصه علم و فرهنگ و هنر ايران چهره‌هاي بزرگ و تاريخي و جهاني دارد و در اين حوزه‌ها ما در کرمانشاه بي‌نصيب نيستيم بويژه در علوم پايه و در پزشکي و هنر موسيقي امّا در حوزه علوم انساني به تکرار مکررات و درجا زدن مبتلا شده‌ايم تکثير دانشگاه‌ها که دبيرستان‌هايي بزرگ را با تغيير تابلو دانشگاه نام بگذاريم. اين جفاي بر دانش و علم و هنر و تاريخ و فرهنگ و حتي جامعه جوان و همچنين مدرس جوان است، ما همانطور که مخالف ازدواج دختران نارسيده و کم سن و سال هستيم و بر روي آن مطالب و مقالات مي‌نويسيم بايد شديداً مخالف ايجاد دانشگاه‌هاي نارس و بي‌محتوي و چهار ديوار باشيم، دانشگاه فقط ساختمان نيست. فقط رئيس و مرئوس و مدرس نيست، دانشگاه بهشت مجسم درک و فهم و آموختن و آموزش است؛ بايد آنچه را که انديشه جستجو مي‌کند و دل مي‌طلبد و ذهن سيال به دنبال اوست در دانشگاه پيدا کرد بويژه در حوزه علوم انساني که حريت و مليت و استقلال فکري جامعه و کشور وابستگي تنگاتنگ با آن دارد و متأسفانه در کرمانشاه دانشگاه‌ها در اين زمينه‌ها بشدت منجمد، افسرده و ايستا و ناپوياست. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد همه چيز به سوي آنچه بايد بشود پيش مي‌رود.

* لطفاً از پژوهش بگوييد؛ به خصوص در حوزه‌هاي مربوط به تاريخ، ادبيات و... که مي دانم اوضاع خوبي ندارد.

بايد پژوهشکده‌اي باشد که سخن از پژوهش گفت. تا اين لحظه که گفت‌وگو مي‌کنيم کرمانشاه فاقد پژوهشکده است.

* شما بارها از ربودن دسترنج پژوهشگران توسط نامجوياني که مي خواهند ره صدساله را يک شبه بپيمايند سخن گفته ايد. خوب است به اين مبحث بپردازيم.

درست است. فاصله دانشگاه با عرصه پژوهش آزاد و فقدان حوزه پژوهش توانمند در جامعه خواستار موجب حرکاتي شد که در عدم حضور استادان پيشکسوت صورت گرفت. اين حرکات پژوهش در کرمانشاه را به سمت و سويي زيانبار برد. از جمله تصرف آثار پژوهشگراني که حضور فيزيکي در کرمانشاه نداشتند، از موردي که هيچ سررشته‌اي در امر مذکور نداشت بارها اين اعتراض را در سخنراني‌هاي اخير از سوي معترض و معترضين شاهد بوده‌ايم درباره مطلب‌ربايي و يغماگري فرهنگي يعني غصب بهترين لحظات زندگي پژوهشي افراد راه‌رفته و رنجديده در کرمانشاه که موجب اين بيراهه فرهنگي شد و همچنان ادامه دارد در کتاب تاريخ اجتماعي کرمانشاهان از دوره صفويه تحت عنوان "موريانه‌هاي فرهنگي" با ذکر منبع دقيق بدان پرداخته‌ام، اين امر نکوهيده تنها به طور داخلي در کرمانشاه صورت نگرفت بلکه به سبب لابي‌سازي‌هاي چند دهه اخير در مسائل فرهنگي که بعضي در هر برداشت و گذاشت و کاشت و داشتي از محصول دسترنج ديگران خود را مختار و لاقيد مي‌دانستند و از خاموشي مطلق موظفين و تريبون‌هاي ناظر اطمينان داشتند، اين حرکات به کرّات صورت مي‌گرفت به طوري که زمينه براي ديگران نيز مهيا شد تا جايي که در کردستان عراق حضراتي دسترنج پژوهشگران محترم و بزرگوار و مقيد و دانشمند و مظلوم کرمانشاهي را بدون قيد نام پژوهشگر و نويسنده اصلي کرمانشاهي با اضافاتي از ابتدا و انتها به نام خود به کُردي برگردانده و چاپ و منتشر کردند از جمله کتاب کوه‌هاي ناشناخته اوستا از شادروان عمادالدين دولتشاهي، کتاب رستم و سهراب از همان مرحوم و سرودهاي ديني يارسان از شادروان ماشااله سوري و... بسياري ديگر. نکته اينجاست که اين امور که تيراژهاي هزاران آن در کتابخانه‌ها و در دست است، محال است بر اهل دقت و تحقيق و تفحص پنهان بماند و آشکارتر از خورشيد است، حتي بعضي مواقع نيازي به يادآوري هم نيست و اهميت تذکر ندارد، امّا چون جنبه سلبي فرهنگ است در گوشه‌اي بايد ثبت شود. امروز هم به سبب همين آشفته بازار فرهنگي تعدادي که از خود پلان ندارند و از حاصل پويايي ذهني عقيم هستند به کارهاي تکراري دست مي‌زنند يعني استنساخ مي‌کنند. مواردي که انجام شده و خلأ را به تمام و کمال جوابگو بوده و هزاران نسخه در اختيار است، همان را با نام ديگر رونويس کرده منتشر مي‌کنند گرچه کارشان کارت سوخته‌اي بيش نيست اين حرکت براي فرسودگان آخر خطّ جاي افسوس ندارد. مي‌خواهد اين چند روز هم در آي‌سي‌يو نوشته‌هاي عاريه و صفحات نشريات دوستان زنده بماند امّا کسي که حتي در رشته تحصيلي خود يک مقاله قابل اشاره و استناد ندارد چون در مسير خود به جايي نمي‌رسد به اين انحراف فرهنگي و استنساخ غيرشرعي و غيراخلاقي و غيرقانوني مي‌افتد و اصلاً افرادي در اين راه براي فروش آثار خود دست به سفرهاي شهري و روستايي مي‌زنند و اين هم گونه‌اي از زندگي در چرچيگري فرهنگي شده است که همه و همه از ديد تاريخ اجتماعي قابل تحليل و بررسي است. به هر حال عدم پژوهشکده مقتدر، خاموشي مراکز مسئول فرهنگي، فقدان رسانه تخصصي در حوزه‌هاي يادشده در استان، عدم پيوند پژوهش آزاد و کندوکاوهاي دانشگاهي موجب اين اوضاع در کارهاي پژوهشي و فرهنگي کرمانشاه شده است. البته اين نکته را بايد يادآور شد به انصاف، که در بعضي مواقع بررسي کتاب در اداره ارشاد براي مجوز که شمّ کتابخواني و آگاهي لازم را دارند، به اين امور پي برده و بارها به مؤلفيني از اين دست و نيز صاحبان منابع يا مؤسسات انتشاراتي ذينفع اطلاع داده و انجام وظيفه کرده‌اند. امّا ...

* جايگاه نقد و نقادي را در امر پژوهش کرمانشاه‌شناسي چگونه مي بينيد؟

اصولاً نقد و نقادي در ايران پس از دوران اوّليه که از قرون سوم و چهارم در حوزه انديشه اعتقادي آغاز شد، با گسست‌هاي طولاني، جايگاهي تاريک و ناپيدا داشت تا در دوران رفرم و تحولات مدرن از سوي حرکت‌هاي چپ‌گرا و سوسياليست وابسته به ماوراء قفقاز از طريق مطبوعات و نشريات آنها به ادبيات و فرهنگ ما راه پيدا کرد که اصولاً بيشتر تهاجم بود تا تنقيد و تخريب بود تا ترميم و اين سنت سيئه در فرهنگ ما به همين صورت ادامه پيدا کرد. در حالي که نقد و نقّادي به گونه‌اي اصلي ياريگر و موجب تعالي تأليف و مؤلف بايد باشد و اساساً فلسفه نقد جز اين نبايد باشد. صلاحيت از شروط اصلي نقاد است. حداقل مقدمات منطق را بداند اشتباه در لفظ را با اشکال در تحقيق قاطي نکند. در امري که مورد نقد اوست کار کرده. يا حداقل صاحب تأليف و مقالاتي در زمينه مورد نقد خود باشد، نه اين که آنچه را در اثر تازه برايش روشن شده و حتي پيش از آن اطلاعي از آن نداشته مستمسک قرار دهد و با شاخ و بالي به نام نقد تحويل دهد، حوزه‌هاي متفاوت اين بحث گسترده است مثلاً اشکال، انتقاد، نقد، تذکار، و... هر کدام حوزه جداي خود را دارد. متأسفانه بعضي حتي نفي را با نقد داخل مي‌کنند، هر اشکال، انتقاد، نقد و... که داراي پيش‌فرض باشد، به خودي خود وارد حوزه نفي مي‌شود که به هيچ وجه ارزش علمي ندارد و فوراً بحث را به مسائل شخصي نزول مي‌دهد و باز اين را هم مجدد عرض کنم که ذات نقد در جهت تعالي مؤلف و تأليف مورد نقد است و جز کتاب مقدس و امور قُدسي تمامي منابع و تأليفات مي‌توانند توسط خبرگان صاحب صلاحيت مورد نقد قرار گيرد و اين امر ذره‌اي از عنوان و جايگاه تأليف و مؤلف نه تنها کم نمي‌کند، بلکه به تعالي آن مي‌افزايد. بيرون از اين دايره‌اي که عرض کردم، مسائل ديگري است که بيشتر ايجاد جدال‌ها قلمي و پر کردن صفحات بعضي نشريات مدعي است که وقت قلم و مطالعه ارزشمندتر از آن است که صرف اين سنگ‌پراني‌ها شود و بخش مهمي فرافکني رواني افراد معلول‌القلم است. در اين حوزه هم به سبب فقدان پژوهشکده و تعليم و تعلم صحيح فاصله‌ها داريم.

* تأسيس يک پژوهشکده کرمانشاه‌شناسي در کرمانشاه که البته توسط دانشگاهيان اداره شود، چه قدر مي توانددر حفظ و اعتلاي داشته هاي کرمانشاه اثرگذار باشد؟

اين يک ضرورت صد در صد است. يک مرکزي است که به اصطلاح فقها از اوجب واجبات است. علت اصلي کثرت کارهاي غيرعلمي درباره موضوعات مختلف کرمانشاهان همين عدم پژوهشکده کرمانشاه‌شناسي است. پراکندگي کارهاي پژوهشي، موازي‌کاري پژوهشي، انتحال و استنساخ‌ها همه و همه از فقدان يک پژوهشکده کرمانشاه‌شناسي توانمند است که توسط دانشگاهيان بايد اداره شود، امروز در کرمانشاه تعدادي دکتراي فارغ‌التحصيل جوان و پرشور و بااستعداد و بي‌ادعا داريم که بايد با ساختاري معقول هسته اصلي چنين پژوهشکده‌اي را تشکيل دهند، شرم‌آور است. اين همه بي‌برنامگي در ساختار فرهنگي شهر.

* راه دانشگاه از مدارس مي گذرد. حال و روز دانشگاه هاي ما تا حدود زيادي نشأت گرفته از اوضاع آموزش و پرورش است. صحبت درباره نواقص سيستم آموزشي بسيار مفصل است و مي دانم در اين مجال نمي گنجد؛ ولي اگر امکان دارد به صورت مختصر بفرماييد وضعيت آموزشي و پرورشي در مدارس استان را چگونه مي‌بينيد؟

آموزش و پرورش وزارتخانه خوشبختي است. اکثر قريب به اتفاق معلمان شخصيت‌هايي قانع، دلسوز و خويش‌فرما هستند که با وجدان بالايي از دورترين روستاها تا سطح شهرها در تمام سطوح ابتدايي و متوسطه وظيفه محوله خود را به نحو احسن انجام مي‌دهند. اگر تمام سازمان‌ها مانند معلمان کار مي‌کردند، ايران گلستان مي‌شد. کساني که در سطح ادارات دولتي به بعضي مراتب و مناسب منصوب مي‌شوند که البته بيشتر از خط‌کشي‌ها و بند و بست‌هاي دروني دولت نشأت مي‌گيرد و عاقبت هم فرجام نيکويي ندارد، شايد هيچ گاه از جميع جهات اخلاقي، تحصيلي، تحقيقي در حد يک معلم در روستا نباشند. ما بسيار از اين قشر شريف غافل هستيم. با حداقل حقوق ممکن با سال‌ها انتظار استخدام با عبور از هفت‌خوان استخدامي امّا مدارس را در سطح استان و شهرستان اداره مي‌کنند. اکثر چهره‌هاي موفق در دانشگاه‌هاي کشور از استان کرمانشاه پرورش‌يافته همين معلمان هستند، امّا در داخل ادارات و خود وزارت حکايت‌هاي ديگري است که شايد در حوصله گفت‌وگوي ما نباشد، اما معلمان و دانش‌آموزان هنوز از نظام سنتي آموزش رنج مي‌برند. با اين که شيوه تدريس و تحصيل در حوزه‌ها کاملاً همراه با تکنولوژي و ديجيتالي شده است، از آموزش رايگاني که در قانون اساسي به تصويب رسيده است و بايد تا پايان دوره متوسطه براي آحاد افراد اين مملکت ميسر باشد، خبري نيست. يعني به واقع مردم، پدران و مادران زحمتکش و کشاورز و کارگر و کارمند هزينه مدارس را مي‌دهند. از پول سوخت زمستان تا وايت بُرد تا تعميرات و لوازم و ما هنوز در مناطق زلزله‌زده و غير آن در کرمانشاه طبق اعلام مسئولان آن اداره حدود 370 مدرسه کانکسي داريم. کانکس‌هاي آهني که زمستان را به زمهرير و تابستان را به دوزخ براي معلم و شاگرد تبديل مي‌کند و ما انتظار داريم از درون اين قفس‌هاي آهني انيشتين تحويل جامعه بدهيم. از سوي ديگر تفاوت طبقاتي تدريس و مدارس دولتي و خصوصي که از ديدگاه‌هاي اخلاق و آداب اجتماعي و اسلامي بحث مفصل خود را دارد، به هر حال آموزش و پرورش يعني معلم و دانش‌آموز مظلوم و محکوم و مجبور امّا باغيرت در راه است و براي رهايي از ويراني تلاش مي‌کند. اخيراً در سفرهاي آقايان وزرا که وزير محترم آموزش و پرورش راهشان به کرمانشاه افتاد و مدارسي را در مناطق زلزله‌زده افتتاح کردند، استاندار از ايشان تقاضاي تجهيز و هوشمندسازي مدارس مناطق حاشيه‌اي و احداث بيست سالن ورزشي و پنج استخر در سطح استان را براي دانش‌آموزان کرد زماني که در حاشيه شهر کرمانشاه و در خود سطح شهر تا اين حد نياز و كمبود باشد که جزو بديهي و ضروري و بايسته آموزش و پرورش است و از آن سو تحصيل فرزندان اين سامان در کانکس‌هاي کذايي است. پاسخ مسئولان در مقابل اين مردم مرزدار و جنگ‌زده و زلزله‌زده و سيل‌زده چه مي‌تواند باشد؟ آيا فرزندان خودشان هم در همين مدارس تحصيل مي‌کنند؟ معني عدالت اين است؟

کد خبر 255342

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha