هر راز که اندر دلِ دانا باشد / باید که نهفتهتر ز عَنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد دُر / آن قطره که رازِ دلِ دریا باشد
شاید آن زمان که غیاثالدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری (439-517ه.ق ) در دوران وزارت خواجه نظامالملک و سلطنت ملکشاه سلجوقی، سرگرم تهیه و تدوین گاهشمار بود ، تصورِ اینکه هزار سال بعد، بیست و هشتمین روز از اردیبهشت را در این تقویم به نامش نامگذاری کنند، آسان نبود. اما چرخشِ زمان و زمانه در این مدتِ نهچندان کوتاه، تصورات مختلف و متفاوتی را حولِ حال و احوال او شکل داده است. ازخیامِ منجم،ریاضی¬دان و فیلسوف، تا خیامِ حکیم، طبیب و ادیب. اما همیشه عجیب و غریب.
رباعی سرایی رمز آوازۀ خیام
به ریاضیدانبودنش همه رضایت دادهاند و کوشش او را در شکافتن معادلات درجه سوم ستوده اند. در ستارهشناسی نیز تعیین مدار حرکت زمین به گرد خورشید تا ۱۶ رقم اعشار را به نامش ثبت کردهاند.
این چرخِ فلک که ما در او حیرانیم، / فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید، چراغ دان و عالَم، فانوس / ما چون صُوَریم کاندر او گَردانیم
اما آنچه از او چنان برآمد که تفاسیر مختلف ومتنوعی را در بارۀ او شکل داد، چارینه(رباعیات) او بود و طرفه تر اینکه بر سایر ابعاد شخصیت اوغالب شد. از معاصرین خودش تا معاصرین ما، همیشه جمعی مخالف و گروهی موافقش بوده اند، کسانی مانند؛ نجمالدین رازی در مرصاد العباد، مخالف (حدود چهل سال پس از فوت خیام)، ابوالفضل بیهقی که امام عصرش می نامد، تا جلال آلاحمد و صادق هدایت در دوران ما،(که موضوع این نوشته نیست)
چرایی اهمیت خیام در طول ایام
بر این باورم چرایی مطرح بودن خیام پس از هزار سال، نبوغ و هوش ناشی از ورزش فکری او در دنیای دقیق ریاضی و علوم تجربی است، که به صورت پرسش هایی عمیق در رباعی های کوتاه، ساده و مناسب فهم همگان ظاهر شده است.
از آمدنم نبود گردون را سود / وز رفتن من جلال و جاهَش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود / کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
زمان وزمانۀ خیام، هنگام و هنگامۀ حضور فرقه های گوناگون، سنی، شیعه، و مکاتب کلامی اشعری، معتزلی بود و سلطۀ تعصب بر افکار و رفتار چنان یکه تازی می کرد، که هر کسی خود را داناتر و دیگری را گمراه می دانست. در این فضای بسته وتهمت خیز است که می گوید؛
اجرام که ساکنان این ایواناند / اسباب تردد خردمنداناند
هان تا سر رشتۀ خِرَد گُم نکنی کآنان که مدبرند سرگردانند
راه بایسته و سخت پرسشگری
به درستی می توان گفت که خیام با نبوغ ویژۀ خود خیمه ای را بر افراشته که ستون هایش بر پایه های پرسش استوار است. یعنی یارِ دیرینه و جدا نشدنی از ذهن انسان از بدو خلقتش. پرسش هایی که به فرمان کسی نمی آیند، تا به فرمان و خواست کسِ دیگری، بروند. در ذهن می رویند و برای این رویش از هیچ کس اجازه نمی گیرند. و بدون شک موتور پَر توان تکامل و تعالی در تمام زمینه ها نیز می باشند، انسان بی سؤال دچار سکون و جمود می شود و جامعه ¬ای که پرسش گری را برنتابد ، راه به جایی نخواهد برد. اگرچه پرسش گری راه آسانی نبوده و پرسشگران همیشه دست در گریبان مشکلات و گاهی خود سانسوری نیز بوده اند.
خورشید به گِل نهفت مینتوانم / و اسرار زمانه گفت مینتوانم
از بحر تفکرم برآورد خِرَد / دُری که ز بیم، سُفت مینتوانم
روز یادکرد از مَردِ میدان دار پرسش خجسته و شمار پرسشگران جامعه افزون باد.
نظر شما