بر پلهٔ چله و بلندای یلدا / حبیب الله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ استاد حبیب اله مستوفی از چهره های پژوهشگر و صاحب نظر حوزه تاریخ، فرهنگ و فولکلور در منطقه هورامان، به بهانه فرارسیدن شب چله مطلبی به نگارش درآورده است که در ادامه می‌خوانید:

خبرگزاری کردپرس _

با همه دَردَم امید درمان است
که آخری بوَد آخر ، شبان یلدا را (سعدی)

این سخن مادرِ بیدار دلِ اینک خفته در سینهٔ سردِ خاک را هنوز در گوش دارم که می گفت: پلهٔ اول زمستان چلهٔ بزرگ و پلهٔ آخرش چله کوچک است و «دەخیلەن رۆڵە! ئەوەڵی چلەو ئاخری چلە مەدە لە ملە»یعنی فرزندم ! دستم به دامنت ،در ابتدا و انتهای چله از گردنه ها و مسیر های کوهستانی عبور نکن. 

اینک در شب چله (یلدا)ی سال۱۴۰۳ خ شاید به دلیل گرم تر شدن زمین از آن برف های سنگین خبری نیست و به دلیل پیشرفت تکنولوژی گردنه های فیزیکی و صعبِ کمر کِش کوهها و حتی فرازِ قُله ها رامِ انسان شده و شبِ پایان پاییز را به عنوان طولانی ترین شب بهانهٔ دَور همی ها قرار می دهند. هم زمان گوشم به خبرها و چشمم به بازبینی یادداشت های گذشته ام گرم است. براستی در این گوشهٔ ربع مسکون (خاور میانه) زمستان و یلدا دو چندانند، انسان ها در این سرزمین به دلایل پیدا و پنهان در میان زمستان و یلدای معمولِ طبیعت گرفتار زمستان روحی و فکری و یلدای بلند و تاریک غیر طبیعی شده اند که طبیعتش را می توان به آسیابی تشبیه کرد که گویی با خون بی گناهان می چرخد و ظاهراً قصد توقف ندارد. گردنه و گریوه های امروز چنانند که تکنولوژی نه تنها قصد گشودن آنها را ندارد که گاهی وسیلهٔ مسدود کردن بیشترشان می شود.

آیا خاور میانه در این یلدا های متوالی و مله( گردنه) های مختلف و سخت، عبوری آسان بر مدار آزادی و انسان محوری را تجربه خواهد کرد؟

 از خبرها می گذرم و در میان یادداشت ها به ابیاتی به زبان فارسی و زبان مادری می رسم که به فاصلهٔ ۴۶ سال از یکدیگر سروده شده اند اما هردو امید آفرینند، بخشی از شعر خفاش شبِ زنده یادشاملو و ابیاتی از شعر بێشکێ ئاواتی (گهوارهٔ آرزو)ی دوست و همکار عزیزم مرحوم یوسف رسول آبادی.

الف. بامدا در سال۱۳۲۸خ می گوید؛

«هرچند من ندیده‌ام این کورِ بی‌خیال
این گنگِ شب که گیج و عبوس است ــ خود را به روشنِ سحر
نزدیک‌تر کند،
لیکن شنیده‌ام که شبِ تیره ــ هرچه هست 
آخر ز تنگه‌های سحرگه گذر کند...»

و کاک یوسف در سال ۱۳۷۴ خ می سراید

سەحەر بێ مەیلی ھەتا کەی؟ وەسێن!

(ای سپیدهٔ سحر!تا کَی با ما قهری؟بس کن) 

ھەراڵە ماتڵ عیسا نەفەسێن

(شکوفه درانتظار دَمِ مسیحایی توست)

بێشکێ ئاواتی واقوو جمێوە

(گهوارهٔ آرزو منتظر جنبیدن و ‌تحرک است) 

یانەو ئارەزووی ماقوو گمێوە

(سرای آرزو نگران و مبهوت نجوایی است)

بابۆێ مەیل لەیل بە لەنجەو لارە

(بگذار شمیم با کرشمه و ناز آمدن لیلا)

تۆفوو خەم بارێ کەرۆ ئاوارە

(کولاکِ غم ها را دور کند)

کد خبر 2779050

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha