«نوا» و «نان» / حبیب الله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ استاد حبیب الله مستوفی از چهره های پژوهشگر و صاحب نظر حوزه تاریخ، فرهنگ و فولکلور در منطقه هورامان در تازه ترین مطلب خود به روایت لحظه های حضور یک دهل نواز در کوچه های شهر و تراژدی تلخ تمنای «نوا» برای «نان» پرداخته است که در ادامه می خوانید:

خبرگزاری کردپرس _

فقر می بارد همی زین سقف و بام
نه حلال است اندر اینجا نه حرام

نوای سُرنا و آوای دُهل از دیر باز گوش نواز بوده و بزم عروسی و گاهی عزا را نیز آراسته است. روا یا ناروا بودنش هم در چهار دههٔ اخیر چونان مواردی دیگر در ترازوی فقه و برداشت های متفاوت از آموزه های دینی، فراز و فرودهایی را آزموده است.

در چند روز اخیر در یکی از کوچه های شهری از این شهرهای طلایی! (به تعبیر شادرروان مهدی سهیلی) شاهد و شنوای سوزِ سرنا و آوای دُهل بودم، اما این بار نه سوری بود و نه در ظاهر سوگی!

جوانی طبلِ میان تهی را گردن آویز کرده، با گُرزش بی امان بر آن می کوبد و چشم بر پنجره های بستهٔ کوچه می دوزد، گویی موج نگاهش و نوای گردن آویزش هر سو می دَوَد و  فریاد سَر می دهد؛ «من دردمندم، من بی پناهِ در پی نانم»، مگر خانم خانه داری، کودکی یا … سرانجام یکی، با بانگ دُهل به خود آید و به کنار پنجره آمده، سَر برون کند و پولی یا به تعبیر دوستی «اسکناسیک اسیدی» به سویش پرتاب کند! بلکه او را از گرداب ِ هولناک معیشت برهاند. اسیدی که امروز بزرگترین حَلالِ روز است.

جوان همچنان می نوازد و شگفت انگیز نوایی است، شکستن سدِّ تلخ معیشت با خَلقِ لحظه ای شیرین و شاد، هرچند کوتاه، در کوچه برای شهروندی که گویی از آن محروم است (حداقل به باور جوان دهُل زَن). آری جوان نوا را برای نان به کار می گیرد و البته بر نبود شادی هم خُرده می گیرد. بخش پایانی شعرِ « شهر طلایی» مهدی سهیلی را به یاد می آورم؛

اشک ریزان می زنم فریاد:
های... ای شهر طلایی... باتوام ای پیرِ سنگین خواب!
ای که می چرخی  به گِرد خود چنان گرداب!
ناله زَورَق نشینان به دریا مانده را بشنو
بی سرانجامان توفان دیده را دریاب

 

کد خبر 2765188

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha