خبرگزاری کردپرس _
که ای زشت کردار زیبا سُخُن
نخست آنچه گویی به مردم، بکُن (باب هفتم بوستان )
نام سعدی بر تارَکِ نخستین روز اردیبهشت می درخشد، انتخاب این روز برای بزرگداشتش به دلیل بیت زیبای دیباچهٔ گلستان و اشاره اش به سرود بلبل بر شاخساران و یا هردلیل دیگری بوده، زیباست. اگرچه همهٔ کسانی که سعادت نشستن بر سفرۀ رنگین و وَزین ذهن و زبانِ اورا نصیب برده اند، می دانند که اورا نمی توان در تنگنای زمان(روز، هفته، ماه، سال و قرن ) یا مکان،حصاری کرد.
شنیده ای که مقالات سعدی از شیراز
همی برند به عالم چو نافه خُتَنی (غزلیات، ۶۰۳)
دربارهٔ حکیم خندان(به تعبیر نیکلسون)که کودکان از گلستانش، خواندن می آموزند و بزرگان دانا می شوند، بزرگانی، بسیار گفته و انبوهی پژوهش نامه نگاشته اند، این قلم نیز در حد بضاعت اندک خویش،پیش تر، ادای دَین کرده است.(در فضای مجازی در دسترس است)لذا در این نوبت تنها به واقعیتی مشهود در قالب طنزی تلخ و نهیبی سخت بر فقیهان ، پنهان شده درحکایتی از «مواعظ» اشاره شده است .
به مزاحت نگفتم این گفتار
هَزل بگذار و جدّ از او بَردار
سعدی در این حکایت دیالوگی کوتاه را میان باغبانی خربزه فروش و فقیهی دُراعه پوش،ترتیب می دهد که در آن، هنرمندانه خربزه را ابزار آزمودن فقیه می کند و تبیین و تفسیرِ مفاهیم«حلال و حرام» را که فقیه، علی القاعده در حیطهٔ تخصصی خود می داند، به چالش می کشد. سعدی با زبانی شیرین، واقعیتی تلخ را بر آفتاب می افکند که همان منافع محور بودن فقیه است تا جایی که حلال و حرام هم در پیشگاهش، نادیده گرفته شده، بلکه قربانی می شوند.
شنیده ام که فقیهی به دَشتوانی گفت
که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری
ازین طرف دو به دانگی، گر اختیار کُنی
وزان چهاربه دانگی،قیاس کُن باری
سؤال کرد،که چندین تفاوت از پی چیست؟
که فرق نیست میان دو جنس،بسیاری
بگفت ازاینچه تو بینی،حلالِ مُلکِ من است
نیامدَست به دستم، به وجه آزاری
وزان دگر، پسرانم به غارت آوردند
حرام را نبود با حلال، مقداری
فقیه گفت، حکایت دراز خواهی کرد
ازین حرامتَرَت هست، صد به دیناری
نکتۀ جالب در این حکایت نوعی جابجایی نقش ها است به این شکل که خربزه فروش درمقام توضیح دهنده ایستاده است و با تفکیک خربزه ها به حلال و حرام ،ریشه یابی می کند(که از اوصاف فقیه است) اما فقیه سود جو تحمل بحث را ندارد و آن را نوعی روده درازی و پُرچانگی می داند. سعدی در مورد تفاوت قول و فعل فقیهان اشاراتی دیگر دارد، از جمله در باب دوم گلستان؛
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غَلّه اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
عالم آنکس بود که بد نکند
نه بگوید بخلق و خود نکند
و سخن آخر این که: حافظ هم که ۳۷ سال پس از فوت سعدی چشم بر جهان گشود، با پابرجا بودن تفاوت بین وعظ و عمل فقیهان بر تشخیص هم شهری نامدار خود مهر تأیید نهاد و سرود؛
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
نظر شما