خبرگزاری کردپرس _ در خبرها بود که؛
به گزارش خبرآنلاین حمدالله فطرت، معاون سخنگوی امارت اسلامی افغانستان این دستور را روز (شنبه ۸ دی ماه۱۴۰۳خ) در صفحه ایکس خود منتشر کرده است.
براساس این فرمان، «چون معمولاً زنان در آشپزخانه مشغول آشپزی هستند یا در آنجا چاه آب وجود دارد، و یا زنان به دلیل عُرف و عادت در آنجا مینشینند»، نباید از پنجره ای که رو به خانه همسایه است، دیده شوند.
در ماده دوم این فرمان به صاحبان ساختمانها دستور داده شده است که «اگر کسی پنجرهای به سمت خانه همسایه قرار داده باشد، موظف است با ساخت دیواری به اندازه قد انسان یا استفاده از هر وسیله دیگری، مانع این دید شود و ضرر را از همسایه دفع کند.»
پیش از بیان آنچه در ذهن دارم باید بگویم که هدف این نوشته تحلیل و تبیین این فرمان امیر امارت اسلامی افغانستان و روا یا ناروا بودن آن نیست زیرا انگیزه، علاقه و جاذبه ای در آن نمی بینم، اگرچه با تفاوت نگاه ها و تنوع برداشت ها از آموزه های دینی دربارهٔ این موضوع بیگانه نیستم اما آنچه باعث این نوشته شد؛ پرسش ها و چونان پاره ای از اوقات جوشش ابیاتی از عالِم و عارف نامبردار، جلال الدین مولوی در ذهن بود که ازقضا در افغانستان (بلخ و نزدیکی مزار شریف کنونی)چشم بر دنیا گشود و چشم های بسیاری را هم بر حقایق هستی گشود و روشنایی بخشید و البته خیره کرد. با پرسش هایی در ذهنم گلاویزم؛
۱-آیا این کشیدن دیوار بر دیدار مهمترین تشخیص، اولویت و خدمتِ امارت اسلامی در حق زنان است؟
۲-آیا روح و رسالت حقیقی دین همین است یا مشغول شدن به این گونه مسائل، به نوعی سرگرم شدن ،دور شدن و دور کردن از جوهر و پیام پُر جاذبهٔ دین است؟
مولانا در دفتر سوم مثنوی دو حکایت کوتاه را نقل می کند؛ نخست:«شخصی که تازه عروسی مجدد کرده و ریشش جوگندمی است از آرایشگر می خواهد که فقط موهای سفید را بزند، آرایشگر که متوجه درخواست غیر معقول او می شود کل ریشش را می تراشد و در دامنش می ریزد و می گوید:
من کار مهم تری دارم ، خودت جدا کن؛
آن یکی مرد دو مو آمد شتاب
پیش یک آیینه دار مستطاب
گفت از ریشم سپیدی کن جدا
که عروس نو گزیدم ای فتا
ریش او ببرید و کُل پیشش نهاد
گفت: تو بُگزین مرا کاری فتاد
سپس مولانا که بین افرادی که دغدغه مند واقعی هستند و افراد ظاهر نگر بی درد فرق قائل است می گوید؛ این گونه درخواست ها و سؤال و جواب ها نشان از بی دردی است. در دین نیز چنین است، بعضی مشغول حفظ ظاهر می شوند و بر آن پافشاری می کنند که نشان دهندهٔ آن است که دَرد دین ندارند؛
این سؤال و آن جوابست آن گزین
که سَرِ این ها ندارد دَردِ دین
در ادامه برای توضیح و تفاوت کسی که بی درد است و شخصی که درد را حس می کند، داستان دوم را ذکر می کند؛
دوم؛ داستانِ دو مردی که یکی از آنها سیلی(کشیده) محکمی به پشت گردن دیگری می زند، وقتی سیلی خورده می خواهد تلافی کند، ضارب (سیلی زن) می گوید فعلاً بگو ببینم این صدای سیلی که به تو زدم مربوط به دستم بود یا گردن تو
سیلی خورده می گوید من فعلاً دَرد دارم و نمی توانم به این سؤال فکر کنم تو بی دردی که این پرسش را مطرح می کنی؛
آن یکی زد سیلیی مَر زَید را
حمله کرد او هم برای کید را
گفت سیلیزن سؤالت میکنم
پس جوابم گوی وانگه میزنم
بر قفای تو زَدم آمد طراق
یک سؤالی دارم اینجا در وفاق
این طراق از دست من بودست یا
از قفاگاه تو ای فخر کیا
گفت از دَرد این فراغت نیستم
که درین فکر و تفکر باِیستم
تو که بیدردی همی اندیش این
نیست صاحبدرد را این فکر هین»
*آیا این ابلاغیه و فرمان امیر امارت اسلامی و فرامین دیگر چون منع آموزش دختران در مقاطع عالی تحصیلی و یا منع آنها از تصدی بعضی از مشاغل پزشکی و پیراپزشکی و… (بستن رَوزَن ها بر زنان )، نشان از درک جوهرحقیقی دین و دَرد دین دارد؟ یا شبیه خواستهٔ مرد دومو و پرسش مرد سیلی زن است؟
*آیا رسالت دین بستن پنجره و رَوزَن است یا گشودن پنجره به سوی آن بی نهایت بی کران؟
پاسخ مولانای بر آمده از بلخ (۸۰۰سال پیش )شاید برای حاکمان فعلی بلخ تلخ باشد، اما چنین است؛
دوزخ ست آن خانه کآن بی رَوزَن است
اصلِ دین ، ای بنده رَوزَن کردن است
تیشۀ هر بیشه یی کم زن ، بیا
تیشه زن در کندنِ روزن ، هَلا
نظر شما