خبرگزاری کردپرس _
برگ ها از شاخه می افتاد،
من ، تنهایِ تنها، راه می رفتم
در کنارِ برکه ای،
پوشیده از بارانِ برگ
شاید این افسوس را، با باد می گفتم:
ــ آه، این آینه را
این برگ های خشک، پوشانده است.
آن صفا، آن روشنایی
در غبار تیرگی مانده ست
تاکجا مهرِ بهاران،
پرده از رخسار این آیینه بردارد
چهرهء او را به دست نور بسپارد (فریدون مشیری)…
روز ، هفته، ماه و سال ، اگرچه همه از جنس زمان و یکسانند اما بر اساس مصالح و اهدافی نام گذاری می شوند تا ضمن عبور از یکسانی خسته کنندۀ زمان، نوعی یادآوری و تأکید ویژه را شکل دهند و چنین است که روزرهایی مانند روزِ مادر، روز طبیعت، روز کارگر و هفتۀ معلم ، هفتۀ تأمین اجتماعی ، هفتۀ درختکاری یا سال تولید و... پدید می آیند.
تقارن مبارک
در سال 1386 (ه.ش) بیست و پنجمین روزِ آخرین ماه قمری (ذیحجه) را در تقویم رسمی ،روز خانواده نامیدند و سپس با تصویب شورای فرهنگ عمومی، روز تکریم بازنشستگان در این روز تلفیق شد.
بازنشستگان، هرچند در میان چنبرۀ نام و نشان های ایام، روز مستقلی را به هر دلیلی، نصیب نبرده اند اما حداقل درشکل ظاهر و لقلقۀ زبان، خوش اقبال بودند که روزشان با روزِ خوبِ خانواده درآمیخت و خانواده و بازنشسته در گاه نامه ها هم خانه شدند . همۀ منصفانِ جامعه از بُنِ جان می دانند که بازنشستگان عُمر و جوانی را در راه سامان و ساختِ خانواده؛ یعنی نهادی که مجرای ورودِ خوب و بد و زشت و زیبا به جامعه است، نهاده اند و تا آخرین نَفَس دغدغۀ رامش وآرامش آن را دارند. لذا این تقارن (روز خانواده و تکریم بازنشستگان) بسی نیکو و مبارک است. به قول مولانا؛
آن یارِ نکوی من بگرفت گلوی من / گفتا که چه می خواهی؟ گفتم که همین خواهم
دست¬های کوتاه شرمندگان هم خانه در تقویم
اما و بسیار اما، بیشترِ بازنشستگان، امروز شرمندۀ هم خانۀ تقویمی خود (خانواده) هستند و خانواده هم شرمگین ناتوانی آنان است. تقلب احوال غیر طبیعی بیرون (گرانی افسار گسیخته ، تورم تصاعدی و فشار معیشت )، بر سرعت تغییرات طبیعی درونشان (امراض ناشی از افزایش سن و کهولت ) افزوده است. اگر تاکنون، کوچک شدن تدریجی سفره معیشت و منزلت خود را با بزرگ کردن سفرۀ قناعت و عزت نفس پوشش داده اند، لیکن اینک درمانده اند، چرا که معادلات موجود ،آنها را به سَمت و سوی سفرۀ خالی می کشاند که با هیچ خیالی پُر شدنی نیست. به بیان رمز و راز گوی شیراز؛
پای ما لَنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل
گناه آشوب افکنی در برکۀ بازنشستگی
به حکم غیر قابل تغییرِ خلقت، هر انسانی باید منزل گاه های موقتی را تجربه کند و در هریک برای مدتی توقف نماید تا برای گذشتن از دروازۀ هستی آماده شود. تولد، تربیت، ازدواج، انتخاب شغل، گذرگاه های ما هستند که ویژگی های خود را دارند، در این میان بازنشستگی، منزل گاهِ هر شاغل پُر مشغله ای است. سی تا سی و پنج سال جوش و خروش آبشارِ شور انگیز خدمت با تمام فراز و فرود هایش، سرانجام در برکۀ بازنشستگی سرازیر می شود و قاعدتاً باید به آرامش و آسایش برسد. شماری از انسان ها تمام توش و توان خویش را برای چرخش و پیشرفت گردونۀ زندگی اجتماعی نثار و درمان دهی می کنند، تا عزت ،سلامت ، پیشرفت و سعادت را در جامعه، فرماندهی کنند. با خون دل و عَرَقِ رُخسار، شمع آسا از خود می کاهند تا بر گرما و نورِ آینده بیفزایند. از سختی حال نمی هراسند، زیرا که به آرامش و گشایش آینده امید دارند. براستی آشوب افکنی در این برکه و ویرانی این امیدواری به هر توجیه و بهانهای، جفایی عیان است و گناه و ظلمی نمایان، اگرچه پوشیده و پنهان.
چه باید کرد ؟
مولانا در دفتر اول مثنوی ودر میانۀ حکایت طوطی و بازرگان بیت زیبایی دارد که در آن هر عملی را بر آمده از نوع نگاه و تفکر می داند. به عبارت دیگر تا دیدگاه تغییر نکند عمل هم تغییر نمی کند.
فرعِ دید آمد عمل، بیهیچ شک / پس نباشد مَردم اِلّا مَردُمَک
تغییر نگاه از آرد بیخته و اَلَکِ آویخته به خادم جامعه و آینۀ همیشه آویخته
باید نوع نگاه نسبت به بازنشسته و جایگاهش نزد مسئولان، تصمیم سازان ، مدیران و نیز خودش تغییر یابد. زیرا تا زمانی که به بازنشستگان چون ابزارهای تاریخ مصرف گذشته و منفعل نگریسته شود، که «آرد خود را بیخته و اَلَکِ خود را آویخته اند»، چراغ امید به تحولی مؤثر، کور سویی بیش ندارد که هر از چندگاهی بر اساس شرایط و اقتضاهای مختلف، چشمک زن و سپس خاموش می شود.
خدمتگزارِ پار و آینۀ حال
برخلاف تصور رایج که سوگمندانه چنانکه اشاره شد، گاهی مبنای تصمیم گیری نیز می شود، بازنشسته اگر به جبر و ناگزیر از خدمات صادقانه و سختش درسال های گذشته بازمانده است، اما پرچمی را در دست گرفته که تا آخرین نَفَس با اوست و هیچ کس نمی تواند مانع از تأثیر گذاری (مثبت یا منفی) آن شود، این پرچم چیزی نیست جز آینه داری در مقابل شاغلان فعلی در تمام سطوح کارگزاری جامعه. همه پذیرای این واقعیت هستند که دست اندر کاران، کارمندان و کارگران امروز (لوکوموتیو قطار جامعه) وضعیت آیندۀ خود را در چگونگی وضعیت فعلی بازنشستگان می بینند و هر بازنشسته ای آینه ای تمام نما است که در مقابل هم ردیف دورۀ شاغلیش ایستاده است و با اشارات پیدا و پنهان او را در جریان بیم و امید، غم و شادی، تنگنا و گشایش، انقباض و انبساط روحی و روانی آینده قرار می دهد و چه کسی می تواند بگوید که این آگاهی بر آمده از آینۀ بازنشستگان، بر کیفیت کارِ شاغلان حال، تأثیر گذار نیست؟
بازنشستگان خادمان صادق دوران سخت خدمت های دور از نام و جایگاهند و جامعه، مسئولان و مدیران در دولت و مجلس در قامت مخدوم باید چشم ها را بشویند و بازنشستگان را جور دیگر ببینند، بازنشسته باید بگوید و البته شنیده شود،زیرا در یک جامعۀ به سامان و متوازن نباید راه و رسم و قانون به سمتی برود که این بیت حافظ همیشه همراه و وردِ زبان بازنشستگانش باشد که؛
بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت
نظر شما